شنبه ۱۰ آذر ۰۳

خودشناسی ،انسان شناسی،جهانشناسی

هرکه خود را شناخت همه چیز راشناخت. امام علی (ع) -------------------- www.khanjany.org

خانه داری زن

۱ بازديد
بررسی شغل خانه داری زن
فهرست‌ مطالب‌
بررسی شغل خانه داری زن. 1
دل مرد خانه اصلی زن است.. 1
شغل خانه داری: 2
پاسداری از عشق مرد. 3
احساس امنیت و آرامش زن. 3
اما زن چگونه می تواند خانه واقعی خود را (دل مرد )برای خود حفظ کند؟ 3
معنای خانه داری.. 4
حفظ محبت مرد تنها شغل ذاتی و بر حق زن است.. 4
آداب عشق الهی در رابطه زن و مرد: 5
زن تنها در عشق مرد به خود است که خود را آرام و آزاد و امن می یابد . 6
تنها زن است که قدرت پاسداری از این حریم مقدّس را دارد. 7
نتیجه گیری: 8
منبع: 8
دل مرد خانه اصلی زن است
در قرآن می خوانیم :«….حوا از سینه چپ آدم خروج کرد.»
بنابراین جایگاه اولیه حوا ، سینه آدم است و این به معنای آن است که دل مرد خانه اصلی زن است. هر زنی روزی عاشقی داشته است که سینۀ او منزلگاه زن بوده است اما چگونه زن خانه خود را از دست داده است و چگونه می توانست این خانه را برای خود نگاه دارد؟
شغل خانه داری:
خانه داری اگر شغل ذاتی و اولیه زن در تاریخ بوده است بر خاسته از این حقیقت است که زن شغلی جز حفظ عاشق برای خود ندارد زیرا زن تنها در نگاه عاشق است که خود را احساس می کند و وجود می یابد . به همین دلیل زن هر چه می کند برای این است که مرد را به خود عاشق تر کند و عشق او را برای همیشه نگاه دارد.
زن به میزانی که بتواند عشق مرد را برای خود حفظ کند خواهد توانست از خانۀ آن مرد نیز پاسداری کند و به میزانی که عشق مرد به خودرا از دست بدهد خانه مرد را نیز از دست داده است و این هردو یک مقوله است.
تمامی احساس زن به خانه نشأت گرفته از احساس زن به مرد خویش است که این احساس در محبوب بودن در نزد آن مرد رقم می خورد.
عموماًتمام دختران جوان در آغاز ازدواج که در اشدّ محبوبیت در نزد مرد خود هستند به خانه آن مرد بسیار احساس دارند و با تمام وجود از آن خانه حراست و پاسداری می کنند اما هر چه از عمر ازدواج می گذرد و هر چه زن در نگاه مرد بی اهمیت تر می شود احساس زن نیز به خانه از دست می رودو گویی تمامی دیوارهای خانه او را از خانه می رانند که این درست همان وضعیتی است که زن در دل مرد دارد.
پاسداری از عشق مرد
بنابر این خانه داری واقعی هر زنی، پاسداری از عشق مرد به خود است. همیشه خانه داری را هنری دانسته اند برای زن که این هنر همان اعمالی است که زن انجام می دهد تا محبت مرد را به خود حفظ کند زنی که چنین هنری نداشته باشد به میزانی که محبت مرد را به خود از دست می دهد خانه مرد را نیز بعنوان جایگاه آرامش و امنیت از دست خواهد داد. خانه هر مردی برای محبوب جایگاه دنیوی دل مرد برای زن است.
احساس امنیت و آرامش زن
تمامی احساس وجود در یک زن که همان احساس امنیت و آرامش زن است حاصل محبوبیت زن در دل یک مرد است و هر چه این محبوبیت کاسته شود آرامش زن نیز از میان می رود و به همین میزان آرامش و امنیت زن نیز در خانه از میان خواهد رفت
اما زن چگونه می تواند خانه واقعی خود را (دل مرد )برای خود حفظ کند؟
زنان احمق در طول تاریخ چنین گمان می کنند که با ناز و عشوه و غمزه می توانند عشق مرد را به خود پاسداری کند. اما زمانی که بواسطه نازهای فروان ، مرد را از خود منزجر کردند ، در می یابند که چه شیوۀ نادرستی برای حفظ محبت بکار بسته اند.
خداوند عشق را در دل مرد می گذارد و مرد ی را عاشق بر زنی می کند و حال این زن است که باید این عشق را که داده الهی از جانب خدا و بواسطه یک مرد است برای خود پاسداری کند پس باید گفت زن در تمام طول زندگی خود یک شغل بیشتر ندارد که آن هم حفظ محبت مرد به خود است و دیگر شغل ها تمامی شغل های کاذبند و به همین دلیل زن در هیچ شغلی احساس آرامش و امنیت نمی کند.
معنای خانه داری
خانه داری به معنای آشپزی و نظافت و رفت و روب نمی باشد بسیاری زنان هستند که چنین می کنند اما آنقدر بر مرد تکبر می کنند و انقدر بر بودن خود در خانه به مرد فخر می کنند که محبت مرد را از دست می دهند هر چند که خانه داری پاک و کدبانویی قابل باشند اما دیگر آن خانه، آرامش را برایشان پدید نمی اورد و اینجاست که اکثر این زنان برای فرار از خانه بسته به شرایط خود شیوه هایی متفاوت را بر می گزینند .
عده ای به بهانه کمک به مخارج و باز منت نهادن به مرد به بیرون می روند، عده ای با بر قراری روابطی زنانه و بر پا نمودن محافلی از این دست از خانه می گریزند و آنگاه است که چنین زنانی در خطر فحشاء و هرزه گی قرار می گیرند.
حفظ محبت مرد تنها شغل ذاتی و بر حق زن است
حفظ محبت مرد تنها شغل ذاتی و بر حق زن است وتنها بواسطۀ این امر است که زن میتواند پاکی و عفت و عصمت خود را حفظ کند . زنی که محبت مرد را از دست می دهد جایگاه امن وجود خود را از دست خواهد داد و حال برای بدست آوردن آرامش و احساس امنیت مجبور است به بیرون از خانه رود تا مرد دیگری را برای محبوب بودن بیابد که این آغاز فحشای زن می باشد.
آنچه باعث می شود زن محبت مرد را از دست دهد تکبر در قبال این محبت است و آنچه که باعث حفظ محبت می شود تواضع زن در قبال عشق مرد می باشد.
زن به میزانی که محبت و عشق مرد را اسبابی برای هوسبازی خود می کند و بدینگونه مرد را بازیچه امیال ناحق خود می سازد عشق مرد را از دست خواهد داد.
آداب عشق الهی در رابطه زن و مرد:
عشق داده الهی از جانب خدا در رابطه یک زن و مرد است و حفظ آن آدابی دارد . آدابی که حرمت و تواضع و قدر شناسی و وظیفه شناسی جزء اصول آن است و هر گاه این اصول رعایت نشود خداوند نیز این موهبت خود را از رابطه بر می دارد. عشق زن به خانه همان عشق زن به مرد است .
زن به میزانی که قدر شناس محبت مرد به خود است به خانۀ آن مرد نیز محبت دارد اما زنی که از مرد خود منزجر است از خانه آن مرد نیز منزجر است و حتی اگر تمامی آداب بیرونی خانه داری را نیز انجام دهد باز هم لحظه ای احساس آرامش در آن خانه نخواهد کرد.
اگر خانه داری همیشه شغلی زنانه بوده است نه مردانه نیز بر اساس همین حقیقت است زیرا این زن است که باید از عشق مرد نسبت به خود و لذا از خانه مرد پاسداری و نگهداری کند نه مرد و این پاسداری عشق و خانه به یک میزان در زن انجام می گیرد . زنی که در امر اول موفق باشد در خانه داری نیز زنی موفق است .
زنی که دل مرد را از دست می دهد خانه مرد را نیز از دست داده است و باید در خیابان بدنبال دل دیگری و لذا خانۀ دیگری برای خود باشد و باز به همین سبب است که در طلاق این زن است که خانه را ترک می کند زیرا خانه هر مردی جایگاه دنیوی دل اوست زنی که از دل مردی می رود باید از خانه مرد هم برود و این قانونی از جانب خداست .
زنی که خانه داری را تماماً آشپزی و رفت و روب و نظافت می داند نگاهی بسیار سطحی به این شغل ذاتی خود کرده است و اینکه چرا در طول تاریخ زنان از خانه داری منزجر شده اند به دلیل حرص و طمع زن در محبوبیت است که زن یک مرد را برای خود کافی ندانست .
همین حرص و طمع زن را به بیرون از خانه کشاند تا مردان دیگری نیز برای خود بیابد اما این عمل زن باعث شد که او مرد خود را از خود منزجر کند و لذا خانه مرد را زندان خود بیابد .
این از حماقت زن بود که گمان می کرد اگر مردان بیشتری را عاشق بر خود کند احساس امنیت و آرامش خود را فزونی داده در حالیکه ظاهراً او بر کمیت افزود اما کیفیت را یعنی عمق و شدت عشق مرد را از دست داد و به همین دلیل روز به روز از خانه بیشتر منزجر شد و خانه داری را حقارت یافت .
زن تنها در عشق مرد به خود است که خود را آرام و آزاد و امن می یابد .
هر چه این عشق کاهش یابد احساس بی قراری و حقارت و اسارت بیشتر برای زن ایجاد می شود. آرامش و امنیت و آزادی برای زن حاصل محبوب بودن در نزد یک مرد است .
اگر دل مرد خانه ازلی زن بوده است پس تنها در این خانه است که زن خود را آرام و امن و آزاد می یابد و اگر زنان امروزه بیش از هر دورانی فریاد آزادی سر داده اند به این سبب است که سالهاست جایگاه ازلی خود را بواسطۀ تکبرات و هوسبازیها و حرص و طمع های خود از دست داده اند و با اینکه زن امروز بیش از هر دورانی در دنیا آزاد است اما این آزادی بیرونی لحظه ای به او قرار و آرامش نداده است زیرا این آزادی یک دروغ ویک فریب است.
زنی که همسر خود را دوست دارد خانه آن مرد را نیز دوست دارد و با کار در خانه تمامی این محبت و معنا کسب شده از همسر خود را به خانه بر می تاباند .
تنها زن است که قدرت پاسداری از این حریم مقدّس را دارد
به هرحال سالهاست که مردان در خانه به اندازه زن کار می کنند اما ذات این کار کاملاً متفاوت از کار زن است زیرا کار مرد در خانه حامل هیچ معنا و محبتی نیست و تنها یکسری اعمال فیزیکی است که در خانه انجام می شود از همان دست که یک کارگر انجام می دهد. به همین دلیل مرد با تمام کاری که در خانه انجام می دهد هیچگاه نمی تواند خانه دار باشد و یا از خانه پاسداری کند زیرا نگاه داری از خانه به معنای حراست و پاسداری از حریم زناشویی است.
حریمی که در آن عشق و حرمت و وفا و تعهد وجود دارد و تنها زن است که قدرت پاسداری از این حریم مقدّس را دارد نه مرد.
این قدرت در ذات زن از جانب خدا نهاده شده است و به همین دلیل زنی که به همسر خود دل نمی دهد تمامی قداست این حریم را در هم می شکند. این قداست نشأت گرفته از قداست عشقی است که بین زن و مرد از جانب خدا نهاده شده است و این زن است که باید از این حریم قدسی پاسداری کند و این تنها وظیفه ای است که از جانب خدا برای زن معین شده است و تنها شغلی است که زن در دنیا دارد و مابقی شغلها ی زن ، مشاغلی بر خلاف ذات وی است و به همین دلیل هیچگاه آرامش را برای زن پدید نمی آورد و عموماً تن و روح را مستهلک و رنجور می سازد.
نتیجه گیری:
اینکه زن امروز اینچنین از خانه داری بیزار شده است که هر رنج و استهلاک و خفت و خواری را در بیرون بر خانه داری تر جیح می دهد، نشانگر این است که زن امروز تا چه حد از ذات خود بیگانه شده است.
منبع:
دائره المعارف عرفانی، جلد اول، استاد علی اکبر خانجانی

روح چیست ؟

۴ بازديد

روح چیست ؟


فهرست‌ مطالب‌

 

روح چیست؟

 

مقدمه:

 

روح چیست؟

 

حقیقت روح

 

قدرت روح

 

روح

 

جمال روح خدا

 

روح در قرآن، روح چیست در قرآن

 

روح حامل امر و اراده و حکمت و معارف توحیدی است..

 

انسان نه تن است و نه روح

 

روح بعد از مرگ..

 

ندای روح

 

بوی روح

 

انواع روح.

 

رنج آدم :

 

علم روح.

 

نتیجه گیری..

 

کتاب کامل درباره روح

 

 

 

مقدمه:

 

من معتقدم روح هم اگر قابل شناخت باشد جدا از جسم نیست … و این جریانات تئوسوفی و احضار روح حکایت از یک درماندگی و انحطاط دارد …» و دربارۀ ماهیّت علوم مدرن چنین می گوید : « … بله با پیشرفت هائی که در جریان است شاید حتّی روح هم بوسیلۀ کامپیوتر آنالیز شود … مثلاً یک سمفونی بتهوون را که بر روی صفحۀ تلویزیون آنالیز فیزیکی – ریاضی می کنیم آیا این همان سمفونی بتهوون است؟» و ویتگنشتاین می گوید که واقعیّت نهائی فقط در خاموشی قابل وصول است .

 

 و امّا در تاریخ اسلام مقولۀ «معرفت نفس» بس قدیمی تر و ریشه دارتر است و تحت عنوان هائی چون عرفان عملی ، تصوّف و درویشی تا هم اکنون مطرح می باشد . در این جریان که همواره کاملاً غالب و ظاهری دینی و اسلامی هم داشته است به استثنای انگشت شمارانی در هر عصر که در مراتبی به قلل ِعلم و معرفت و واقعیّت دست یافته اند مابقی اکثراً همان جریان مشابه با داستان خودشناسی معاصر غرب را تکرار کرده اند و به جهل و فریب دو صد چندان رسیده اند و در مخدّرات و خرافات و فال و جن گیری و امثالهم به انحطاط رفته اند …

منبع :

 

گزارش آخرین وضعیت بشری،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

روح چیست؟ (Soul)

 

روح نه احساسات قلبی است و نه جریان ذهنیت. و نه آنچه که ضمیر ناخودآگاه خوانده شده است که این ضمیر در حقیقت همان حالات و کیفیات دل است که چون به عقل ذهن درک نمی شود ناخود- آگاه لقب یافته است.

 

روح همان امر الهی در وجود انسان و مولد اعمال است که سرنوشت را پدید می آورد وانسان را مسئول می سازد و اجر وعذاب بهمراه دارد.

 

اعمال ارادی بشر همان اعمال روح هستند نه اعمال دل به تنهائی و نه اعمال ذهن به تنهائی. آنگاه که ذهن و دل به تصدیق میرسند امر سومی رخ می نماید و آن روح است که کانون اراده و انتخاب بشر است و لذا انسان را مسئول می کند.

 

حقیقت روح

 

پس واضح است که هرعملی از انسان اعمال روح نیستند یعنی اعمال اراده و انتخابی نیستند ولذا انسان را مسئول هم نمی سازند و انسان هم در قبال این نوع اعمال احساس مسئولیت ندارد. چه بسا انسانی مرتکب قتل می شود و با کمال حیرت آن را منکر است و بلکه خود نیز این عمل را بطرزی غریب از خود نمی داند و احساس عذاب وجدانی هم ندارد.

 

اراده ویژه بشری و معضله اختیار و انتخاب تماماً حاصل همایش و اتحاد ذهن و دل بشر در سلسله مراتب توحید است و این همان قلمرو درک اراده الهی و حضور روح خدا در خویشتن است و همان روحانیت و الوهیت و به معنای کامل همان انسانیت انسان است. مابقی کردارهای بشر یا حیوانی اند و یا شیطانی و جملگی در سلسله مراتب غریزه و جبر و اکراه و ناچاری و ظلمت رخ می دهند و سازنده گوهره انسانیت و تعالی بخش ذهن و دل بشر نمی باشند.

پس روح، اراده، انتخاب، یگانگی، مسئولیت، تعالی و الوهیت جملگی قلمرو امری واحدند وآن قلمرو پروردگار در انسان مؤمن و اهل معرفت می باشد.

 

قدرت روح

 

به بیان دگر می توان گفت که روح همان روان یا جریان رابطه بین ذهن ودل است. ذهن آدمی قلمرو دریافت مادیت ودنیاست همانطور که دل قلمرو دریافت معنا و آخرت و غیب جهان است. و اما روح قلمرو یگانگی این امور می باشد. پس می توان از قدرت وعظمت و یا ضعف وانحطاط روح انسان هم سخن گفت و یا حتی از وجود و یا فقدان روح در افراد بشری. هر چند که فقدان یا نبود مطلق روح در انسان امری محال است.

 

به لحاظی همه انسانها حامل روح پروردگارند ولی انسان بمیزان ایمان و معرفت و جهاد دینی و بمیزان رشد توحیدی و اتحاد ذهن و دل این روح را از عالم غیب وجود خود به عرصه ظهور و فعل میرساند تا آنجا که روح الله می شود. روحانیت هر بشری در معنای حقیقی آن همین میزان است.

به بیانی دگر می توان گفت که روح بعنوان امر و اراده الهی در آدم کردن میمون، از قلب بعنوان منظر و درب ورود خدا به انسان، بر وجود وارد می شود و از عالم غیب بسوی عین و دنیا و ظرف ادراک ماده یعنی ذهن می ریزد وانسان می تواند جهان هستی را در قلمرو مادیت درک نماید که همان نشانه های غیبی است که به عینیت راه یافته است. و لذا هر چه که قدرت روحانی انسان در قلمرو توحید بیشتر باشد درک این آیات غیبی در جهان عین، عمیق تر و یقینی تر است تا آنجا که انسان موفق به دیدار پروردگارش در همین دنیا می شود.

 

 

کل جهان هستی و همه درجات محسوسات و ادراکات بشر چیزی جز تجلیات گوناگون روح در درجات معرفت و توحید نیست. آنکه دارای روحی ضعیفتر است جهان هستی را همچون یک ماسک مرده می یابد و بت پرستی همین است. میزان قدرت روح و درک جان و جنبش هزاران توی جهان همان میزان توحید ذهن – دل می باشد که حاصل ایمان و معرفت و جهاد دینی است.

 

 

کامل بخوانید در

 

کتاب فلسفه جهانی دین،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

روح: آن نسیمی که در دماغ انسان جریان دارد که موجب حیات و تعقّل می شود.

 

منبع:کتاب خاطرات حواس ،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

بدان که روح همان نفخه ذات است که با احیا شدن و به یاد آمدنش، اسماء و صفات در جان جاری می شوند. و این به یاد آوردنی حفظی و حافظه ای و ذهنی نیست، قلبی و حضوری و روحی است.

 

جمال روح خدا

 

 صورت انسان همان جمال روح خداست .

 

 آیا براستی کسی این معارف را قلباً باور دارد ؟

 

آیا کسی جمال خود را باور دارد که جلوه ای از جمال خداوند است ؟

 

 آیا براستی چند درصد مردم به استثنای لحظات آرایش و بزک کردن برای نمایش به دیگران ، هرگز در تنهائی جمال خود را در آئینه تماشا می کنند ؟

 

 آیا براستی چند درصد مردم چشم دیدن جمال خود را دارند ؟

 

خداشناسی امامیه جلد اول،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

روح در قرآن، روح چیست در قرآن

 

 در قرآن کریم می خوانیم که چون خداوند روحش را در انسان دمید و خلقتش را کامل کرد فرمود :

 

افزون آمد آن خدایی که زیباترین آفریننده است  : یعنی الله ، اکبر شد و الله اکبر رخ نمود در کجا؟ از وجود انسان !

 

و لذا او را جانشین خود ساخت یعنی بر خودش ترجیح داد . و این عشق خدا با انسان است هرچند این انسانی که خداوند او را بر خودش برتری داده غیر خدا نیست زیرا الله اکبر است فتبارک الله است . و فقط بدین معناست که خلقت جهان هستی امری عبث و تکرار ایده خدا و علم او نبوده است . یعنی خداوند در کارگاه خلقتش خود را تعالی و کبریایی برتری بخشیده است که برتری اش همان انسان و انسان کامل بمعنای اخص است و اینست که بایزید بسطامی می فرماید که من از خدا برترم !

 

مذهب اصالت عشق ،جلد9،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

روح حامل امر و اراده و حکمت و معارف توحیدی است

 

در قرآن واژه «امر» و «روح» کمابیش محتوائی واحد دارد . و لذا هر کجا که سخن از روح است سخن از امر رب هم هست مثل سوره قدر .

 

روح حامل امر و اراده و حکمت و معارف توحیدی است . و لذا در طی این سالها من جز ابلاغ امر او شبانه روز کاری دیگر نداشتم و کل زندگیم تماماً وقف این امر بوده است . در حقیقت این امر و روح بر من فرود آمد و سپس مرا به آسمانها برد و من همچنان در طی این سالها در حال عروج بسوی او هستم و این عروج در نوشته هایم و کل زندگی دنیویم نیز هویداست . این همان واقعه قیامت من است که به مردم هم ابلاغ می شود . خداوند زودتر از قیامت کبرا ، قیامت مرا بر پا کرد تا قیامت را باور کنم و رسول قیامت باشم همانطور که مجموعه آثارم چیزی جز عرفان قیامت و آخرالزمان نیست .

 

دازگاره

 

از کتاب:سرگذشت روح من، اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

انسان نه تن است و نه روح

 

به تجربه می توان گفت که انسان محصول گردهمائی روح و تن است و میوۀ این هم آغوشی می باشد و انسان از طریق تن موفق به درک روح می شود و از طریق روح نیز تن را می یابد.

 

و انسان در عین حال که نه تنها نسبت به روح و بلکه نسبت به تن خود نیز احساس حقارت و شرمنده گی می کند و نیز حسّ مظلومیت دارد در عین حال خود را از هر دوی آنها بهتر و برتر و برحق تر احساس می کند و نیز در تمام عمرش تلاش می کند که آندو را با یکدیگر به اتّحاد رسانیده و تحت امر خودش آورد و به لحاظی این تلاش آگاه و ناخودآگاه در محور کلّ همۀ امیال و اعمال زندگی هر بشری بطور مستمر در جریان است.

 

انسان نه تن است و نه روح بلکه از تلاقی این دو و نیز در فاصلۀ بین این دو حادث می شود به گونه ای تن را در زیر و روح را در بالای خود می یابد که مادیّت خود را در تن می ریزد و معنویتش به سمت روح بالا می رود و خود انسان همواره نه اینست و نه آن و در وضعیّتی بین بود و نبود نوسان دارد، بین مادّه و معنا و بین ثقل و نور و پایین و بالا.

 

و بدین معنا به لحاظ دینی، انسان همان نفس است که خواهنده گی بزرگترین صفت آن می باشد که در هر خواهشی روح و تن به هم نزدیکتر شده و او را در میان خود می فشارند و تحت این فشار است که او به میزان این فشار در خواهشی ارضاء می گردد که کمال این رضایت وقتی حاصل می شود که تن و روح در هم شوند و او در میان نباشد و بلکه بر بالای سر این اتحاد در مقام شاهد قرار گیرد و در تماشای این یگانگی ارضاء گردد. و انسان بمیزانی که از این میان بر می خیزد حضور و وجود انسانی اش را خلق می کند و به استقلال می رسد.

 

کتاب اینست انسان،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

روح بعد از مرگ

 

در حدیث قدسی خداوند می فرماید که: «ای فرزند آدم تو را سه چیز داده ام:

 

 تن و روح و نفس(خود)

 

. تن و روح امانتی است که با مرگت از دستت میرود.

 

تنت به خاک میرود و روحت بسوی من بازمیگردد و اما نفس توست که توئی که سراسر نیاز است (یعنی عدمیت است) و رابطه تو با من بدینواسطه است که از من بخواهی و من اجابت کنم.» و این نفس که همان قلمرو احساس خودیت و موجودیت است در میان تن و روح قرار دارد که این احساس خودیت و وجود از همین بابت است که بین صورت و سیرت (ظاهر و باطن) وجود قرار دارد که وجودی جز خداوند نیست زیرا صورت آدمی از او و روحش نیز از اوست!

 

کتاب قیامت نامه،اثر استاد عی اکبر خانجانی

 

ندای روح

 

” تو چیستی “ ندای روح به تن آدم است . و لذا کل جریان فلسفه و حکمت و عرفان چیزی جز دیالوگ تن و روح نیست یا گفتگوی انسان و خدا .

 

40- از این منظر بهتر درک می کنیم که چرا علی (ع) معرفت نفس را برترین ذکر و عبادت می داند زیرا معرفت نفس چیزی جز حاصل گوش دادن به “” تو چیستی “” نیست که به دیالوگ و رابطه مستقیم انسان و خدا می انجامد .

 

 اشتغال به “” تو چیستی “” در زندگی از مصادیق دائم الصلوة و دائم الذکر بودن است . و اینست که عارفان از عبادات صوری و فاقد حرکت جوهری بی نیازند زیرا عبادت اگر به حرکت جوهری منجر نشود عبادت ضد عبادت است و آدمی را در فیزیک و بدن خویش محبوس نموده و از متافیزیک وجود بازمی دارد و لذا این نوع عبادات باعث شقاوت و جنون و جنایت می شود . اینست راز مفاسد و جنایات حاصل از عبادات و شریعت فاقد معرفت نفس و عرفان

 

بیشتر بخوانید در

 

کتاب متافیزیک زندگی،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

 

بوی روح

 

همانطور که بو را بواسطۀ هوا و تنفس درک می کنیم و تنفس عامل حیات است و بدون آن روح از ما رخت برمی بندد . پس بو دقیقاً بوی روح است و بینی ما روح را درک می کند و می بوید و لذا ادراک روحانی ما رابطۀ مستقیمی با بویائی و بینی دارد .

 

حال رابطۀ عطر و نماز را بهتر درک می کنیم که پیامبر اسلام به این دو عشق می ورزید و می گفت که من در این دنیا سه چیز را بسیار دوست می دارم : عطر و نماز و زن .

روح از ریح است در لغت قرآنی که بمعنای هواست . پس بوئیدن عین روح یافتن است که موجب حیات هم هست وگرنه می توان با دهان هم تنفس کرد ولی این تنفسی روحانی نیست .

پس بینی ما روح را بر ما وارد می کند و بوئیدن روحانی شدن است و بینی ما روح را هم می بیند . و همۀ مشاهدات غیبی و ماورای طبیعی از چشم بینی است که آنرا چشم سوم نامیده اند که بین دو چشم قرار دارد که همان انتهای بینی است که بو به این انتها می رسد و درک می شود در نقطه ای در سر در حدود بین دو ابرو . و این چشم سوم همان چشم روحانی و از بینی است .

 

کامل مطالعه کنید در

 

پدیده شناسی هویت انسانی،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

انواع روح

 

در قرآن ، روح انواع و درجات ظهور و تعریف دارد که تجلیاتی از اراده پروردگار است . علاوه بر چند مرتبه نزول روح که ذکرش رفت در قرآن چند بار آمده است که خداوند برخی از مؤمنانش را بواسطه روحی از جانب خودش حمایت و حراست می کند . این روح همواره به شدت کمابیشی در زندگیم با من بوده است . همانطور که دکتر شریعتی هم گزارشی از چنین روحی را درباره خودش دارد . این مصداق از آن دعا در قرآن است که : پروردگارا از نزد خودت یاوری برای ما بفرست ! این نوعی امداد غیبی مستمری است که با برخی از بندگان مخلص خدا همراه است .

این روح البته با آن روح شب قدر متفاوت است و آن روحی که بر حضرت مریم ع وارد شد . و آن روح دیگری که با حضرت مسیح بود و روح الامین و روح القدس هر یک درجاتی از نزول روح می باشند . و نیز ارواح طیبه برخی از اولیای الهی که بیاری مخلصین می آیند متفاوتند . و نیز همه این روح ها یا شهودی هستند یا نامرئی اند .

 

بیشتر بخوانید در

 

کتاب سرگذشت روح من تالیف استاد علی اکبر خانجانی

 

 

 

رنج آدم :

 

وجود آدمی در حیات دنیا چیزی جز “”رنج”” نیست که “”ر”” همان روح است. “”ن”” هم نفس است و “”ج”” از جسم یا جسد است. و قلمرو ادراک رنج نه جسم است نه روح بلکه نفس یا خودیت انسان است که همان ابدیت انسان بعد مرگ می باشد.

 

 آنچه که در این میانه می میرد فقط جسم است که آنهم موقتا می میرد و فرو می پاشد که در اولیای خدا که از دنیا و تعلقات مادی و خاکی پاک شده اند آنهم نمی میرد و در خاک تجزیه نمی شود همانطور که در بسیاری از حفاریهای عصر جدید هم اجساد برخی از انبیاء و اولیای الهی بطور ترو تازه بعد از هزاران سال در قبر مشاهده شده است.

 

منبع:

 

کتاب سیروسلوک عرفانی اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

علم روح

 

و اما درباره علم روح باید گفت که جز انبیای الهی و اولیای آخرالزمانی که دارای روح وحیانی و روح عروجی هستند کسی را از روح علمی نیست و علم روح در نزد این بزرگان نیز از جمله علوم سرّی است که عامل همه مکاشفات و اشراقات و مشاهدات غیبی است پس هیچ ربطی به علوم روانشناسی و روانکاوی مدرن ندارد و علم روان- تنی (سایکوسوماتیک) را نیز با روح کاری نیست.

 

نتیجه گیری

 

این علوم جدید فقط با واکنش های مادی- رفتاری روح در تن سر و کار دارند و آنرا بر حسب عقل علیتی تجزیه و تحلیل می کنند و نتایج حاصله از آن جز به بیگانه سازی از روح نمی انجامد. “”روح، امر و اراده خداوند است و از علمش داده نشده اید الا اندکی.”” قرآن-

 

علم روح در همان حد اندک هم در نزد عارفان واصل است در این دوران!

 

منبع:کتاب خداشناسی امامیه،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

کتاب کامل درباره روح

 

درباره علم روح کامل بخوانید در

 

کتاب “نزول و عروج روح در خلق جدید آخرالزمان” اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

برای دانلود رایگان هر کدام از کتابها،روی نام کتاب کلیک کنید.