دوشنبه ۰۳ دی ۰۳

کتاب صوتی

هرکه خود را شناخت همه چیز راشناخت. امام علی (ع) -------------------- www.khanjany.org

بررسی “تناسخ” و “تجلی” در آثار استاد علی اکبر خانجانی

۵ بازديد

بررسی “تناسخ” و “تجلی” در آثار استاد علی اکبر خانجانی

 

فرق تجلی و تناسخ.

تجلّی و تناسخ.

آیا براستی فرق تجلی و تناسخ یا حلول چیست؟

“”قیامت فرارسیده ولی برای مدتی آنرا از چشم مردمان پنهان داشته ایم.”

تبدیل به سگ و خوک و میمون.

خداوند برخی از کافران را بصورت حیوانات در می آورد. (قرآن)

تناسخ هندی

اسلام و تناسخ

نسخ، فسخ، مسخ و رسخ

زمان و تناسخ

معرفی کتاب کامل درباره علم تناسخ و تجلی از دیدگاه قرآن و روایات

فهرست منابع

 

مقدمه :

 

بدان که تجلی و صلوة، اسم و رسم یک واقعه هستند و آن وقوع ولایت در جان طالبان و تشنگان و عاشقان ولایت است پس سراسر از اختیار و نیاز است ولی تناسخ سراسر جبر و عذاب و تسخیرشدگی و سقوط است بواسطه عناصر و موجودات پست تر و ویرانگر!

 

 تجلی، افزاینده اختیار است و تناسخ نابود کننده آن!

 

تجلی، فرا رفتن و تعالی است و تناسخ سقوط و تباهی است.

 

 تجلی، حشر و همزیستی است و تناسخ، تسخیرشدگی و نابودی اراده و آگاهی است.

 

تناسخ، حلول است و رسوخ و تجاوز و سرقت و تملک مُلک وجود آدمی است بواسطه اجنه و شیاطین و نفوس جانوری!

 

و این اوج عذاب الهی است که در قرآن هم مذکور است که خداوند برخی از کافران را بوزینه و سگ و خوک می سازد.

 

 ولی تجلی و صلوة، از ولایت و محبت و رحمت و طلب و عشق به دوست است.

 

تجلی از جنس نور است و تناسخ از جنس ظلمت!

 

 تناسخ موجب منسوخ شدن وجود است و تجلی موجب تعالی و ظهور آن!

 

تناسخ، ابطال وجود را آشکار می کند و تجلی، حق وجود را!

 

..

 

 و سپس فرمود: تناسخ، تجلی شیطانی است یعنی تجلی ضد تجلی است، تجلی دروغین است. و این غایت عرفان ابلیسی است.[i]

 

 

 

تجلّی و تناسخ

 

واژه و مفهوم “تجلّی” در رأس کلید واژه های معرفت توحیدی و مخصوصاً قرآنی قرار دارد که متأسفانه در تاریخ ادبیات عرفانی ما جز در عرصه شعر بسیار بندرت مورد تحقیق و تألیف قرار گرفته است که همین امر علت عمده اختلافات بین فقها و عرفا بوده است که تقصیرش بر دوش عرفای حکیم سنگینتر از فقهاست زیرا حاملان عرفان جلالی، عرفا هستند و نه فقها!

 

 و خاصه عرفای امامیه دوصد چندان از این بابت مسئولند چرا که امام شناسی بدون تجلّی شناسی محال است زیرا امام، تجلی نور و معنای خداوند است که فقدان تبیین زلالی از این راز عظیم موجب انشقاق در علمای امت بوده است اول بین علمای سنّی و شیعه و سپس بین عرفا و علمای شیعه! و بدینگونه علمای اهل سنت، شیعه را متهم به شرک می کنند و فقهای شیعه هم عرفا را متهم به غالیه گری می سازند و باور به تجسد و تناسخ و حلول! هرچند که بخشی از صوفیه باور به حلول دارد که آنهم بدلیل عدم فهم تجلّی است.

 

 

آیا براستی فرق تجلی و تناسخ یا حلول چیست؟

 

 تناسخ و حلول و تجسد امری باطل و کاذب است پس این فرق معرفت شناسانه است نه هستی شناسانه! و در یک کلام باید گفت که اندیشه و باور به تناسخ و حلول حاصل فقدان تسبیح در تعامل دیالکتیکی با حق است. پس درمان این اندیشه و فلسفه غلط همان علم دیالکتیک تسبیحی است که درباره اش به تفصیل در کتاب “”دیالکتیک دیالکتیک”” سخن نموده ایم!

 

وقتی “”امر”” واحد است و “”خلق”” نیز واحد است و خلق همان ظهور و بروز امر حق است پس غیری در میان نیست که تناسخ یا حلول چیزی در غیر خود باشد که شرک و الحاد محسوب شود!

 

وقتی عدم همان ذات حق است و عالم وجود جز به صفات درک نمی شود پس مشکل در هستی نیست در شناخت است.

 

حقیقت “تجلی” جز در مذهب وحدت وجود ممکن نیست و کمال ظهور که انسان کامل است که مظهر کلمة الله استو الله هم ال لا است پس تفاوت ال و لا همان تفاوت شناخت و عدم شناخت است نه تفاوت بود و نبود!

 

تا یگانگی بود و نبود درک نشود تجلّی درک نشده و جز به انواع تجسد و حلول و تناسخ و مسخ وو… قابل فهم نخواهد بود.

 

خلاصه اینکه کمال تجلّی حق همان انسان کامل است و انسان کامل ظهور ذات عدمی- عمائی پروردگار است. این دو موضوع نیست که سخن از حلول چیزی در چیزی دگر باشد!

 

 آنچه که این دو را دو موضوع می سازد حضور دهر در نفس انسان است که بین ازل و ابد به اندازه هستی تا نیستی فاصله می اندازد. در حالیکه انسان کامل انسان الساعه است منزه از دهر!

 

 انسان کامل راز دهر است!

 

همانطور که می دانیم مسئله تناسخ که یکی از ارکان هندوئیزم مشرکانه است تماماً بر مبنای دهر و زمانیت و گردش افلاک و دورانهاست و این نگرش فلسفه هندی تماماً دهرپرستانه است در حالیکه اسلام محمدی، دین آخرالزمان و ختم دهریت انسان است.

 

و تا یک مسلمان براستی محمدی نشده باشد و حقیقت الساعه را درنیافته باشد معارف و اسرار محمدی را جز در قالب مفاهیم تناسخی درک نمی کند و یا انکار می نماید.

 

وقتی خداوند می فرماید که

 

 “”قیامت فرارسیده ولی برای مدتی آنرا از چشم مردمان پنهان داشته ایم.”

 

دال بر ختم تاریخ و ابطال دهریت و همه مفاهیم تاریخی- دهری- عصری- دورانی است.

 

پس اسرار و حقایق محمدی را جز تحت الشعاع نور علی نور امام نتوان دریافت که نور الساعه است. نور علی نور به هرکسی که بتابد یا موجب تجلی امام از وجودش می گردد و یا موجب مسخ او می شود اگر اهل تسبیح و اطاعت محض نباشد که این مسخ شدگی کافران تحت الشعاع نور امام موجب ظهور دجالیت است که رو در روی علیین قرار می گیرد و باطل می گردد.[ii]

 

 

 

 

تبدیل به سگ و خوک و میمون

 


در قرآن نیز مذکور است که خداوند برخی از کافران را تبدیل به سگ و خوک و میمون می کند. به لحاظی کلّ راه رستگاری در وداها همانا رهائی از گردونۀ تسلسل تناسخ و ترس از بازگشت به همان جهان سابق با وضعی اسف بار و سخت تر است.  و این همان رهائی از دوزخ است .[iii]

 

 

– اینست بعد از مرگ که تن را وانهادیم با نفس قحطی زده بسراغ تکه پاره های خود در اشیای زندگی خود می آئیم و خود را در ما یملک دنیوی و تعلقات عاطفی جستجو می کنیم:

 

در حیوان خانگی، اشیاء، اتومبیل، خانه، مبلمان و…….. و این همان تناسخ است.

 

خداوند برخی از کافران را بصورت حیوانات در می آورد. (قرآن) و بلکه بصورت اشیاء در می آورد.

 

 

به همین دلیل میراث فرد متوفی هر چه سریعتر باید تقسیم شود و وسایل خصوصی اش در منزل نماند تا حیات بعد از مرگش آسانتر شود و در قالب ما یملک خود ادامه حیات ندهد و بسوی خدایش باز گردد.

 

– اشیای محیط زیست ما بعد از مرگمان به مثابه قطعات تن و جان ما خواهند بود و این است بزرگترین تراژدی حیات انسان در جهان.

 

 این حاصل بت پرستی مدرن است که بمراتب از بت پرستی های عصر کهن عمیقتر است.

 

این همان مدرنیزم است: مالیخولیای حیات و هستی انسان در عصر افسون تکنولوژیزم!

 

– هیچ موجودی همچون انسان در اشیای محیط زیست خود تجزیه و تحلیل نمی شود چون صاحب روح است و این مالیخولیا محصول غفلت و کفر بشر درباره مقام خلافت اللهی خویش در جهان است. ….

 

 

– واضح ترین دلیل حیات اموات در کالبد زندگان همان تشابه آدمها به مردگان خویش است.

 

این تناسخ نیست بلکه رستاخیز و حشر است.

 

– و اینکه آدمی چه بسا چیزهائی را که برای اولین بار می بیند ولی احساس می کند که قبلا هم دیده است که ممکن است در خواب دیده باشد که عالمی از حیات بدون تن است. و یا از چشم آدم دیگری در تاریخ گذشته دیده است.

 

– و یا چه بسا آدمی در خوابش اموات را می بیند که بر مرگ خود آگاهند که خود دال بر حیات بعد مرگ است.

 

– در حریم زندگانی هر یک از ما بسیاری از اموات حضور دارند و چه بسا با ما زندگی می کنند که این حقیقت را در تنهائی خود شدیدتر احساس می کنیم.

 

– همچنین یاد اموات چه بسا دلیلی بر حضور آنها در کنار ماست که ما را خاطر نشان می کنند.

 

– در بسیاری از صخره ها، گیاهان، حیوانات و اشیای اطراف خود اگر دقت کنیم صورتها و حالات انسانی را می یابیم که دلیل دیگری از حضور اموات در حیات دنیا است که در قرآن هم مذکور است که خداوند برخی از کافران را بصورت حیوانات در می آورد.

 

– طبق قول قرآن نفس آدمی دارای طبع همه موجودات و طبقات عالم وجود و جانداران و حتی جمادات است که برخی باطنا حیوان هستند و برخی جمادی اند و گاه از جمادی هم سخت ترند. اینان با مرگشان عریان می شوند و سیمائی جانوری یا نباتی و جمادی می یابند. این تناسخ نیست بلکه ظهور باطن است.

 

– بسیاری با مرگشان همچنان به دنیا مبتلایند و در حریم حیات دنیوی باقی می مانند و برای اینکه تغذیه کنند در کالبد سائر موجودات وارد می شوند.

 

-اگر حیات بعد مرگ را جدا باور کنیم بگونه ای کاملا دگر و برتر از این زیست خواهیم کرد.

 

افسوس که اکثر قریب به اتفاق آدمها از این باور قلبی بری هستند و مرگ را همواره متعلق به دیگران می دانند.[iv]

 

تناسخ هندی

 

– خطرناکترین التقاط فلسفی- عرفانی که در اندیشه عرفان اسلامی رخ نموده یکی فلسفه یونانی و دیگر تناسخ هندی است که متأسفانه غوغا می کند. و این بدان دلیل بوده که حکمت قرآنی و عرفان امامان ما انکار شده و  غالیه گری خوانده شده و مهمترین حقیقت قرآنی- امامی یعنی تجلّی، درک نشده است.

 

 و این التقاط و نقصان و خسران عظیم در آثار ما رفع و دفع شده است. و لذا بزرگترین دشمنان ما پیروان کور و کر فلسفه و منکران عرفان تجلّی هستند از دانشگاهیان و حوزویان![v]

 

اسلام و تناسخ

 

تناسخ یا حلول موجودی در انسان یا انسان در موجودی دیگر یکی از ارکان مذهب هندو است که چهار نوع  دارد:

 

نسخ، فسخ، مسخ و رسخ. 

 

که مربوط به چهار نوع حلول است :

 

 حلول جمادی، حلول نباتی، حلول حیوانی و حلول بشری.

 

 یعنی تبدیل یک انسان بعد از مرگش به یک سنگ، گیاه، جانور و یا یک بشر دیگر. 

 

در اسلام این معنا با تعبیری بکلی متفاوت وجود دارد که در قرآن هم اشاراتی به این امر رفته است مثلاً آنجا که:

 

 برخی از کافران بصورت میمون و خوک و سگ و امثالهم در می آیند.

 

 این بدان معناست که کسی یا چیزی در روح یک انسان دیگر وارد شود و او را تسخیر نماید.

 

این معنا البته درباره حلول اجنه و شیاطین و جود دارد که در حیات همین دنیا در کافران ر خ می دهد.

 

ولی همانطور که در قرآن آمده آدمی به لحاظ مقام و ماهیت  نفسانی از مقام جمادی تا نباتی و حیوانی و انسانی و الهی قابل رشد و تعالی است.

 

 مثلاً داریم که

 

 برخی از کافران از سنگ  و بدتر از آن هستند برخی دگر حیوان  و پست تر از آن هستند و الی آخر. این بمعنای تناسخ نیست.

 

 

 بلکه آدمی با مرگش که صورت آدمی و تن بشری ر ا از دست داد به نفسی عریان میرسد و لذا ماهیت نهان او تعیّن می یابد که می تواند صورت جمادی، نباتی، حیوانی، بشری و یا الهی و نوری داشته باشد. در عرفان اسلامی انسان کامل را دارای هیکل نوری می نامند و این دال بر ماهیت باطن اوست.  پس می بینیم که تفاوت این معنا در هر مذهبی فقط دچار تفاوت تعبیر  و استنباط است. [vi]

 

زمان و تناسخ

 

1- گذشت زمان ، تناسخ جاودانگی ِ زمان است . میرائی ، تناسخ حیات است و فنا هم تناسخ بقاست و بالعکس . آنچه باید باشد تناسخ ِ آنچه که هست می باشد . تناسخ ، جبران زمان از دست رفته است.

 

2- زمان یعنی زمان ِ تناسخ . و تناسخ یعنی تناسخ ِ زمان .

 

3- عالم ماده تناسخ زمان است .

 

4- دنیا تناسخ آخرت است .

 

5- کفر تناسخ ایمان است .

 

6- جنون تناسخ عقل است .

 

7- این تناسخ آن است .

 

8- اضداد تناسخ یکدیگرند .

 

9- انسان کامل تناسخ خداست و نسخ کنندۀ گذشت زمان .

 

10- هر ناسخ و تناسخی ناجی آن چیزی است که منسوخ می سازد . [vii]

سنگ و چوب و آهن شدن :

 پس بنگر که برای سنگ شدن و چوب شدن و آهن شدن (خانه، اتومبیل و اشیاء) تمام عمرت را جان می کنی ولی برای انسان شدن هیچ کاری نمی کنی. یعنی برای رسیدن به دنیایی که به زودی از دستش می دهی جان و روحت را فدا می کنی ولی برای رسیدن به ناجی و امام خود هیچ کاری نمی کنی.

فسخ شدن

 به هر کس و چیزی که می اندیشی و برایش کاری می کنی او را بر دلت وارد و مقیم می سازی و او را صاحب و مالک خود می کنی ولی آیا به چه اندازه به خدایت می اندیشی و برایش کار می کنی؟

 

 

معرفی کتاب کامل درباره علم تناسخ و تجلی از دیدگاه قرآن و روایات:

 

ام الکتاب :”نزول و عروج روح در خلق جدید آخرالزمان” تالیف استاد علی اکبر خانجانی

 

برای دانلود رایگان کلیه کتابهای اشاره شده کلیک کنید.

 

فهرست منابع :

 


 

[i] منبع:کتاب خضرنامه،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

[ii] منبع :کتاب خداشناسی امامیه،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

[iii] منبع:کتاب حکمت ازلی،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

[iv] منبع:کتاب سیروسلوک عرفانی،بند16-18 و 107تا115 -اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

[v] منبع:کتاب از خود تا خودآ،بند 640-اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

[vi] منبع:دائره المعارف عرفانی جلد6،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

[vii] منبع:کتاب فلسفه زمان، فصل بیست و هفتم ،اثر استاد علی اکبر خانجانی

حق ابطال

۴ بازديد

عنوان کتاب : الحاقّه (نظری از فراسوی بود و نبود )

 کندوکاوی در حقوق

حق ابطال

مؤلف : استاد  علی اکبر خانجانی

تاریخ تألیف :1380

تعداد صفحه:150

برای دانلود رایگان کتاب “الحاقّه” کندوکاوی در حقوق کلیک کنید.

دانلود رایگان کتاب صوتی “الحاقه” اثر استاد علی اکبر خانجانی
37- کتاب صوتی (1) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (2) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (3) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (4) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (5) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (6) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (7) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (8) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (9) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (10) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (11) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (12) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (13) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (14) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (15) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (16) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (17) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (18) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
 

فهرست عناوین

1- حق ِ حق

2- حق قدرت

3- حق زن

4-  حق مالکّیت

5- حق قضاوت

6- حق وظیفه

7- حق لذّت

8- حق صحبت

9- حق قتال

10- حق همخوابگی

11- حق کار

12- حق رابطه

13- حق شهرت

14- حق واقعیت

15- حق نیاز

16- حق ریا

17- حق برابری

18- حق آزادی

19- حق درد

20- حق تلویزیون

21- حق تصوّف

22- حق وجود

23- حق دیالکتیک

24- حق شرارت

25- حق زندگی

26- حق من

****

1- حقّ ِ حق

چرا چیزی حق است و چیزی ناحق؟

 حق یعنی چه؟

 یعنی درستی؟

 درستی یعنی چه؟

 یعنی آنچه که باید باشد؟

 پس حق یعنی آنچه که نیست؟

پس حق از نیستی بر می آید و اصلاً خود نیستی است که گاه هستی می یابد و باز نیست می شود؟ پس حق غیر واقعیت است؟

 پس واقعیت ها همواره ناحق هستند؟

 پس آیا حقیقت برخلاف واقعیت است؟

آیا حق ضد هستی است؟

آیا حق آنگاه که هستی یافت بلافاصله غیر حق می شود؟

آیا حق همواره مترادف « بایستی» است و ذاتاً همان «نفی» است؟

 آیا حقیقت همان نفی واقعیات است؟

آیا انسان حق جو همواره ضد واقعیت های جاری است؟

 آیا انسان حق پرست همان نیستی پرست است و نفی کننده؟

ابراهیم، بودا، سقراط، گالیله، علی(ع)، نیوتون،مارکس،نیچه و … اگر اینها حق جویان و اهل حق بوده اند بزرگترین و شاخص ترین ویژه گی آنها نفی کنندگی است.

آیا حق همان حق ابطال است؟ حق باطل ؟

 و نیز همه این حق پرستان بواسطه خیل عظیمی از ناحقان همواره باطل شده اند  پس آن باطل پرستان هم بر حق هستند زیرا نفی کننده اند! پس آیا حق همان حق نفی است، حق نبرد، حق نابودی ، حق تضاد؟

اکثریت مردم همواره حامی حق هستند و می گویند :

 « آنچه که هست وجریان دارد بگذار که باشد».

آنها ممکن است چنین نگویند ولی عملاً چنین می کنند.

 به بیان دیگر آنها هم طالب نفی هستند ولی نفی تدریجی و به اصطلاح تکاملی که بخودی خود در جریان طبیعی زمان بی اراده بشری رخ می دهد.

در واقع این اکثریت بشریت اثبات کننده واقعیت هستند و نفی کننده اراده فردی خویشتن و آن انگشت شمار نفی کننده مطلق و آنی طالب نفی واقعیت و دگرگونی جهان بواسطه اراده عملی خویش هستند.

پس حق پرستان را بایستی اراده پرستان نامید که همواره انگشت شمارند. پس این دو نوع حق مذکور یکی حق اراده است ودیگری حق بی اراده گی: مرد حق و مردم ! مرد حق ضد زمان است ومردم هم زمان پرست : انقلابی وتکاملی .

 ولی مردم هم ذاتاً میل دارند یک مرد حق پیدا شود و به ناگاه زمانه را بشکند وانقلاب کند ولی کاری به زندگی روزمره آنها نداشته باشد.

حق اراده به نفی! این همان حق است که در همه افراد بشری کمابیش حضور دارد عمل میکند وشاید این همان حق حق باشد.

 انسان بی اراده خویش و واقعیت جهان بیرون در نوسان است و این همان جریان انسانیت است که گاه به این سو و گاه به آن سو میل می کند که گاه انقلابی و گاه واقع پرست است، گاه یاغی و گاه تسلیم . و نیز در تسلیمش یاغی است و در یاغیگری خود نیز تسلیم است.

*

واما حق دیگری وجود دارد آنجا وآنگاه و در آن وضعیتی که انسان در اعماق اراده خویش و در تمامیت نفی و اندیشه و احساس و اعصاب خویش نسبت به واقعیت جهان بیرون کاملاً بی نظر و بی تفاوت است و یک شاهد محض است ( و نه یک بی حس و کرخت).

یعنی پاندول انسانیت در وضعیت وسط و راکد و کاملاً متعادل است بین اراده به نفی و اراده به اثبات: بین خود وجهان .

نه هستی گراست و نه بایستی گرا  و البته چنین وضعی بسیار بندرت در انسانی رخ می دهد وچنین وضعی را طبق تعاریف مترادف «نیروانا» در مکتب هندو می توان دانست یا در عرفان اسلامی مترادف با مقام «رضا» و«فنا» خوانده و در فرهنگ قرآنی هم مترادف با مقام شاهد و شهادت دانست. و این حق فراسوی بود ونبود است که فراسوی خیر وشر هم به لحاظ اخلاقی می باشد.

 ما این را «حق واحده» می نامیم و مقام حق ِ حق !….

عرفان‌ به‌ زبان‌ واقعیت، محاق

۷ بازديد

عنوان کتاب : محاق

و انسان همانست که باید باشد

Dark Side of the Moon

 مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی

تاریخ تألیف :1380

تعداد صفحه:132

برای دانلود رایگان کتاب “محاق” اثر استاد علی اکبر خانجانی کلیک کنید.

دانلود کتاب صوتی “محاق” اثر استاد علی اکبر خانجانی
39-  کتاب صوتی (1) محاق (مغانه)  – ۱۳۸۰ (Dark Side of the Moon)
39-  کتاب صوتی (2) محاق (مغانه)  – ۱۳۸۰ (Dark Side of the Moon)
39-  کتاب صوتی (3) محاق (مغانه)  – ۱۳۸۰ (Dark Side of the Moon)
39-  کتاب صوتی (4) محاق (مغانه)  – ۱۳۸۰ (Dark Side of the Moon)
39-  کتاب صوتی (5) محاق (مغانه)  – ۱۳۸۰ (Dark Side of the Moon)

هر چیزی‌ تا مطلقاً نفی‌ نگردد اثبات‌ نمی‌شود ازجمله‌ خود خدا.

و اصلاً خود وجود خدا منشأ چنین‌ وضعیتی‌ است‌یعنی‌ لااله‌ الاالله:

نیست‌ خدائی‌ مگر اینکه‌ نبودش‌ کاملاً ثابت‌ شود ونبودش‌ همان‌ انسان‌ است‌ که‌ جانشین‌ اوست‌.

                                                                                                           مؤلف

«زین‌ پس‌ رهروان‌ وادی‌ خودشناسی‌ هستند که‌ به‌حقایق‌ دین‌ من‌ نائل‌ آمده‌ و آن‌ را تصدیق‌ می‌کنند».

حضرت‌ رسول‌اکرم‌(ص)

«به‌ راستی‌ هر کس‌ که‌ خود را شناخت‌ خدا راشناخت‌ و همه‌ چیز را شناخت‌، مشکلش‌ حل‌ شد ورستگار گردید».

امام‌ علی‌(ع)

«به‌ راستی‌ صراط‌المستقیم‌ همان‌ خودشناسی‌است‌».

امام‌ جعفرصادق‌(ع)

مقدمه‌ :

حقّ‌ هر آنچه‌ که‌ در طی‌ این‌ بیست‌ سال‌ و اندی‌ در حال‌ فرود آمدن‌ بود فرود آمد و محاق‌ هر حقی‌ واضح‌ گردید. پس‌ طبیعی‌ بود بر هر کجا که‌ فرودآید (که‌ بر همه‌ جا فرود آمد) جز ابطال‌ بی‌انتها بر جای‌ نگذارد و خرابات‌ مغان‌ را فراهم‌ سازد.

عشق‌، راستی‌، اختیار، عدالت‌، یگانگی‌ و ابدیت‌، آن‌ بُرّنده‌ترین‌ تیغ‌ها و نفوذکننده‌ترین‌ نورهایی‌ بودند که‌ فرود آمد بر سر مدنیّت‌، تکنولوژی‌، هنر،دموکراسی‌، اخلاق‌، خانواده‌، طب‌، سیاست‌ و بازی‌ که‌ واقعیت‌های‌ بنیادین‌انسان‌ معاصر هستند و لذا در ابطال‌ ابدی‌ گرفتار آمده‌ و راهی‌ جز توبه‌ ازتمامیت‌ خود نیافتند و تاریخ‌ بشری‌ راهی‌ جز رجعت‌ پیش‌ روی‌ نیافت‌.

و اما آنچه‌ که‌ منشأ نخستین‌ همه‌ این‌ محاق‌ها بود که‌ از همه‌ دیرتر وآخر از همه‌ فرود آمد همانا «بداء» بود در ذات‌ هستی‌ و در گوهر اراده‌ی‌محض‌ خداوند. و این‌ همان‌ امید نهان‌ و هستی‌براندازی‌ بود که‌ نشان‌ ازعشق‌ مطلق‌ پروردگار درباره‌ی‌ انسان‌ دارد و علت‌العلل‌ کل‌ قدرت‌ وشهامت‌ بی‌پایان‌ در عرصه‌ی‌ معرفت‌ بشری‌ بوده‌ است‌ که‌ مرا تماماً به‌یاری‌ آمد و تا آنجا که‌ نابودی‌ را هم‌ شرمنده‌ ساخت‌.

 و در واقع‌ همواره‌ حق‌ِنابودن‌ بر فرق‌ هر معنا و واقعه‌ای‌ فرود آمده‌ و ذات‌ هستی‌ را دگرگون‌ ساخته‌و خداوند را راضی‌ به‌ بدعت‌ در ذات‌ و اراده‌ ازل‌ خود نموده‌ و معرفت‌ امامیّه‌ رادر دل‌ من‌ به‌ ثمر نهایی‌ رسانیده‌ است‌.

و امّا در کل‌ این‌ راه‌ دو نفر همواره‌ لحظه‌ای‌ از من‌ جدا نبوده‌ و بدون‌ترغیب‌ و حمایت‌ روحی‌ آنها طی‌ این‌ طریق‌ یا محال‌ و یا به‌ این‌ زودیهاممکن‌ نمی‌شد: مسیح‌ و نیچه‌!

دو انسانی‌ که‌ یکی‌ از طریق‌ وحی‌ و دیگری‌از طریق‌ معرفت‌ نفس‌ از دوگانگی‌ رستند و در نقطه‌ مقابل‌ یکدیگر قرارگرفتند. و در نهایت‌ همین‌ دو بودند که‌ در وجودم‌ یکی‌ شدند. و این‌ محاق‌یگانه‌سازی‌ آن‌ دوگانه‌ است‌: یگانه‌سازی‌ مهر و قهر، ایمان‌ مخفی‌ و کفرمحض‌ و انهدام‌ ابدی‌ شرک‌ و نفاق‌ و بازی‌ و بطالت‌ و این‌ واقعه‌ جزتحت‌الشعاع‌ نور معرفت‌ علوی‌ رخ‌ نمی‌داد، آن‌ نوری‌ که‌ از انسان‌ به‌ سوی‌ خودش‌ بر می‌تابد.

واژه‌ی‌ «محاق‌» در فرهنگ‌ و ادب‌ فارسی‌ و عربی‌ و اسلامی‌ بدین‌ معانی‌ است‌:

شب‌ آخر ماه‌ قمری‌ که‌ قرص‌ ماه‌ کاملاً محو و پنهان‌ از چشم‌بشر است‌. ظلمت‌، ابطال‌، مغز و مرکز هر چیزی‌، گوهره‌ی‌ وجود، قیامت‌،محل‌ نزول‌ و ظهور حق‌ که‌ موجب‌ ابطال‌ امور می‌گردد، اصل‌ هر چیزی‌،کامل‌ و اصل‌ شده‌ی‌ هر امری‌، حق‌ ابطال‌، فنا.

و هر یک‌ از موضوعات‌ این‌ کتاب‌ بیانگر همه‌ این‌ معانی‌ مذکور می‌باشدو به‌ مثابه‌ی‌ یک‌ محاق‌ است‌: آشکارِ نهان‌.

بنابراین‌ طبیعی‌ است‌ که‌ در نظام‌ ارزیابی‌ ذهن‌ هیچ‌ جایی‌ از قضاوت‌ مبنی‌ بر خیرـ شر و باید و نباید باقی‌ نمی‌گذارد و لذا برای‌ ذهنی‌ که‌ فراسوی‌دوگانگی‌ را نمی‌شناسد و احساسی‌ و لمسی‌ از «یگانه‌» ندارد چه‌ بسا کل‌این‌ کتاب‌ همچون‌ بیانیه‌ی‌ «نیهیلیزم‌ کامل‌» تلقی‌ شود و نوعی‌ هیچ‌ـانگاری‌ محضی‌ که‌ حتی‌ هیچ‌ـ انگاری‌ نیچه‌  را نیز پشت‌ سر می‌نهد زیراهیچ‌ـ انگاری‌ نیچه‌ اساساً از حریم‌ اخلاق‌ خارج‌ نمی‌شود که‌ تازه‌ در مغزاخلاق‌، مقوله‌ «صدق‌» را دست‌ نخورده‌ باقی‌ می‌گذارد تا لااقل‌ برای‌مخاطب‌ خودش‌ خوانا و مفهوم‌ باشد هر چند که‌ در آخرین‌ اثرش‌ درباره‌ی‌صادق‌ بودن‌ خود تردید کرد و در خموشی‌ ده‌ ساله‌اش‌ فرو رفت‌.

به‌ میزانی‌ که‌ درک‌ و باور شود که‌ شناخت‌ِ حق‌ِ واقعیت‌ِ «آنچه‌ که‌ هست‌»عالی‌ترین‌ ارزش‌ برای‌ انسان‌ است‌ که‌ کل‌ اخلاق‌ و فرهنگ‌ و دین‌ و تمدّن‌بشری‌ خواه‌ ناخواه‌ در خدمت‌ این‌ شناخت‌ است‌؛ به‌ همین‌ میزان‌ این‌ کتاب‌درک‌ می‌شود. و این‌ مصداق‌ کلام‌ علی‌(ع‌) است‌ که‌:

«به‌ راستی‌ که‌ دوزخی‌ جز بی‌معرفتی‌ نیست‌».

به‌ بیان‌ دیگر مکتب‌ «اصالت‌ معرفت‌» است‌ که‌ دراین‌ کتاب‌ سخن‌ می‌گوید. نام‌ مشهور این‌ مکتب‌ همان‌ «عرفان‌» است‌منتهی‌ نه‌ عرفان‌ِ اهل‌ فوت‌ و فن‌ که‌ غایتی‌ جز اصالت‌ جنون‌ و جنایت‌ نداردو پیچیده‌ در هزار توی‌ استعاره‌ و تمثیل‌ است‌ و تا قیامت‌ محتاج‌ تفسیر وتخدیر.

که‌ حربه‌ای‌ در دست‌ آدمخواران‌ ملوس‌ بوده‌ است‌ و بقول‌ برگسون‌حکیم‌ فرانسوی‌ امروزه‌ حتی‌ امپریالیست‌ها همه‌ گرایشات‌ عرفانی‌یافته‌اند که‌ معضله‌ی‌ «جهانی‌ شدن‌» بیانی‌ از همین‌ واقعه‌ است‌ که‌ ریشه‌در تفکرات‌ سنتی‌ فراماسونری‌ دارد و همان‌ مکتب‌ «اراده‌ی‌ به‌ قدرت‌»است‌ که‌ لباس‌ «عشق‌» بر تن‌ کرده‌ است‌ و در حقیقت‌ آخرین‌ و کامل‌ترین‌ترفند ابلیس‌ است‌ و سعی‌ می‌کند یگانگی‌ را همان‌ برابرسازی‌ تلقی‌ کند وبباوراند.

شاید بهتر بود عنوان‌ این‌ کتاب‌ را «عرفان‌ به‌ زبان‌ واقعیت‌» می‌نهادیم‌که‌ در نقطه‌ متقابل‌ «عرفان‌ به‌ زبان‌ افسانه‌» است‌ که‌ خودفریبی‌ غایت‌ آن‌است‌. در مقابل‌ «حق‌» همه‌ باطلیم‌.

لذا در این‌ کتاب‌ قصد هیچ‌ اهانتی‌ به‌هیچ‌ فرد و گروهی‌ مطلقاً در میان‌ نبوده‌ است‌ و اگر هر کس‌ با خواندن‌بخشی‌ از این‌ کتاب‌ دچار احساس‌ اهانت‌ شد پیشاپیش‌ از وی‌ طلب‌مغفرت‌ می‌کنیم‌ و به‌ خدا پناه‌ می‌بریم‌ و از چنین‌ کسی‌ هم‌ می‌خواهیم‌ که‌به‌ خدا پناه‌ برد چون‌ جز او پناهی‌ نیست‌.

«راز» چیزی‌ جز رازِ حق‌ِ ابطال‌ انسان‌ در عالم‌ خاک‌ نیست‌. درک‌ این‌راز به‌ مثابه‌ی‌ درک‌ِ کل‌ انسان‌ است‌ و این‌ راز که‌ حقیقت‌ تلخ‌ است‌ اگر انکارشود و چون‌ قند است‌ اگر تصدیق‌ گردد.

علی‌اکبر خانجانی

 10/3/1381