شنبه ۰۱ دی ۰۳

علی اکبر خانجانی

هرکه خود را شناخت همه چیز راشناخت. امام علی (ع) -------------------- www.khanjany.org

علی اکبر خانجانی کیست ؟

۶ بازديد

نه ادّعای پیامبری دارم و نه ناجیگری و قطب گری

باز هم می گویم که نه ادّعای پیامبری دارم و نه ناجیگری و قطب گری و امامت و حتّی نائب امامت و نائبِ نائبِ نائبِ امامت . بنده ای بودم کافر و سرگردان و بیکس و حقیر و فقیر که پروردگارم از سر لطف و کرمش بر من نظری فرمود و مرا از ضلالت بسوی روشنائی کشانید . و با اینحال هنوز هم چه بسیار کفرانها و جهالتها و حیرتها و ضلالتها در جان دارم و به امید رحمت و لطف برترش بسر می برم .

و نیز پیدایش دریائی از ابهامات و اتهامات در رابطه با بنده ، علت دیگر نگارش این زندگینامه است . احساس کردم اگر این کتاب را ننویسم کل زندگی و مجموعه آثارم در هاله ای از ابهام و تحریف دوست و دشمن مدفون می شود . و چه بسا تلاش تمام عمرم در جهت احیای دین و معنویت و عقلانیت به نتیجه ای معکوس منتهی شود .

و نهایتاً در حضور خدا و خلق او شهادت می دهم به وحدانیت خالق بی همتا و رسالت همه انبیاء و اولیای حقه و کمال نبوت محمدی و امامت علوی که امروزه در نبوت عیسی مسیح (ع) بعنوان پیامبر زنده و امامت محمد بن حسن عسکری(ع) به عنوان امام زنده متبلور است .

و نیز اینکه همه آثارم در همه سطور و صفحات جز در خدمت معرفی مؤمن زنده و پیامبر و امام زنده نبوده است و مجموعه آثارم در یک کلام اگر یک دستگاه فلسفی محسوب شود چیزی جز فلسفه امامت نیست .

بنابراین اگر هر مسلک و ایده دیگری از آثارم استنباط شود باطل است

علی اکبر خانجانی
عکس استاد علی اکبر خانجانی

بانی مکتب اصالت معرفت

من خود را در این دوران بانی مکتب اصالت معرفت می دانم که این مکتب را که آخرین باقی ماندۀ نور هدایت است در سخن و عمل و احوال و کلّ زندگی خودم به اثبات رسانیده ام و اسوۀ ادّعای خویشتن هستم ……

خداوند بسیاری معارف دینی و اسرار قرآنی و حکمتهای عرفانی را برای من به عینه آشکار نمود و من جهان را عین دین و قرآن را بیان جهان یافتم و نهایتاً قیامت را کشف نمودم و فیلسوف آخرالزّمان و عارف قیامت پنجاه هزار ساله شدم.

در عصر آخرالزّمان و قیامت قرار داریم

از آنجا که ما در عصر آخرالزّمان و قیامت قرار داریم لذا من کاملترین انسان این دورانم زیرا انسان قیامتی هستم پس انسانی کاملاً واقعی و طبیعی و رئالیست هستم زیرا در عصر خودم قرار دارم و با آن زندگی می کنم و مابقی از این دوران غافل و عقب هستند و در تاریخ جا مانده اند . زیرا دین اسلام دین قیامت است و این تنها تفاوت اسلام با سائر ادیان است و هر که قیامت را در زمان ما درک نکرده و با آن زیست نکند مسلمان نیست . و من یک مسلمان کامل و واقعی هستم و لا غیر .

“من از نزد خداوند صاحب رسالتی عرفانی بوده ام بدین معنا که حقیقت و اصل هر امر و ادّعا و ارزش و معنایی را از جعلش باز شناسم و به مردم معرّفی کنم و آنگاه مردمان را در انتخاب مخیّر سازم . انتخاب بین اصل و جعل ، بین حق و حق نما . و فرق ها را آشکار سازم و فاروق عرفانی آخرالزّمان باشم : فرق بین طبابت حقیقی و طبابت جعلی و دجّالی ، فرق بین دین حقیقی و دین نمایشی ، فرق بین عرفان حقیقی و عرفان دجّالی ، فرق بین آدم بودن و آدم نما بودن .

فقط یک مؤمن آل محّمد هستم

به زبان ساده زندگی من یک زندگی مؤمنانه به معنای دقیق کلمه در قرآن است . همان طور که طبق کلام قرآن و احادیث معتبر ، هر مؤمنی از نزد پروردگارش دارای قدرت شفاعت برای مردمان است . بنابر این من فقط یک مؤمن آل محّمد هستم و بس . و اگر قوای صادره از زندگیم چه بسا از قدرت بسیاری از انبیای سابق برتر است نیز امری در حریم ایمان محمّدی در امّت اوست همانطور که فرموده که مقام مؤمنان امّت من در آخرالزّمان از مقام انبیای بنی اسرائیل در نزد خدا بیشتر است .

خداوند اینهمه کرامت و شفاعت و معرفت را از منشأ محبّتی بمن بخشید که در دلم نسبت به مردمان نهاد و من هم حقّ این محبّت را در حدّ توانم ادا نموده و کلّ زندگیم را وقف خدمت به سلامت و هدایت مردم نمودم. این محبّت اساساً و بیشتر متوجّه کافرترین و شقی ترین و فاسد ترین و بیکس ترین و منفورترین مردمان بوده است .

فقری که به آن مفتخرم

نور این محبّت به قلب اهالی درک اسفل السافلین تابیده و بیدارشان ساخته و نجاتشان داده است . و در ادای این وظیفۀ الهی من همۀ عزیزانم را از دست دادم و مبدّل به تنها ترین و فقیر ترین انسان روی زمین شدم و نیز بیمارترین . و امّا فقر و تنهائی و بیماری من نیز امری منحصر به فرد خود من است و شباهتی به هیچ نوعی دیگر ندارد . فقری که به آن مفتخرم و بی نیاز از دو عالم . بیماری ای که دوستش می دارم هرچند که هر دم مرا بر آستانۀ مرگ قرار می دهد . و بیکسی و تنهائی ای که مرا با پروردگارم بلاوقفه همدم نموده و با اولیای او محشور ساخته است .

مجموعۀ آثارم تماماً محصول حبّ من به مردم است

مجموعۀ آثارم تماماً محصول حبّ من به مردم و لذا معلول دین مردم بر گردن حیات و هستی من است و امیدوارم توانسته باشم حقّ این محبّت الهی را به مردم ادا کرده باشم زیرا من اگر در عالم خاک پیر و امامی حیّ و حاضر و در دسترس دائم نداشته ام ولی مردمان نقش پیر و مراد را از جانب پروردگارم برایم ایفا نموده اند آنهم بی مزد و منّت و چه خالصانه با قهر مطلق که هرگز مجال کمترین خطا و شرک بمن نداده اند و همواره مرا از راه کج راست نموده اند و در این راه کمترین ترحّمی بمن روا نداشته اند

 و لذا به پیروی از شیخ خرقانی می گویم :

پروردگارا همۀ گناهان مردمان را ببخش و آنان را اهل جنّت خویش فرما و مرا به جرم گناه خلایق وارد در دوزخ کن و قول می دهم که به یاری تو در آنجا نیز شکر گزار نعمات تو باشم و حقّ دوزخت را درک و تصدیق و ثنا گویم . آمین !

  الا ای همنشین دل که یار تو برفت از یاد                 

  مرا روزی مباد آندم که بی یاد تو بنشینم                   

عاشق علم و حکمت بودم

و دیگر اینکه عاشق علم و حکمت بودم ولی نه از آن  نوعی که در مدرسه حاصل می آید. خداوند این خواسته مرا نیز اجابت نمود ودرباره هر امری که هر آن اراده و احساس نیاز کنم علم لازم را حضوراً می یابم . از نوجوانی عاشق ریاضیات و موسیقی نیز بودم که خداوند به ذات این دو علم و هنر نیز راهم نمود.

و نیز آرزو داشتم که آثارم بیواسطه و بدون سانسور و به رایگان بدست عامه مردم برسد که خداوند این امر را هم مقدور ساخت و سایتهای اینترنتی که آثارم را منتشر می کنند تحقق این آرمان است

علی اکبر خانجانی
عکس استاد علی اکبر خانجانی

بزرگترین وظیفه دینی و عرفانی

بزرگترین وظیفه دینی و عرفانی که من برعهده خود یافته ام همانا معرفی آخرالزمان و نشانه های ظهور و قیامت است که اصل و اساس دین محمد (ص) و قرآن بوده است .

امامت بمعنای

همانطور که در سائر آثارم نشان داده ام امامت بمعنای درک حضور خدا در خویشتن و ظهور او از خویشتن است در درجات متفاوت . و لذا امری فراتر از وصایت و شجرۀ نژادی است همانطور که در قرآن کریم می خوانیم که خداوند به مؤمنین دعائی را تلقین می کند که بگوئید : «خدایا ما را از امامان پرهیزکاران قرار ده» . پس هر مؤمنی استعداد بالقوّۀ امامت را داراست و این امر اکتسابی و اختیاری است و نه صرفاً انتصابی و حاصل نص . اگر اختیار آدمی نباشد هیچ ارزشی در جهان خلقت وجود ندارد حتّی امامت .

خدای حقیقی در هر انسان

خدای حقیقی در هر انسان مؤمنی همان خود – آئی اوست که «خود» او را زیر نظر قرار دارد و خود هم این «آ» ی وجود را تبعیّت و تصدیق می کند و تسلیم ارادۀ اوست . یعنی انسان مؤمن ، انسانی که دارای خدا در خویشتن است یک انسان خود – آگاه است و دارای چشمی شاهد در خویشتن است . این معنا در قرآن هم به کرّات آمده است که مثلاً خداوند با مؤمنان است ، خداوند با صابران است ، خداوند با صادقان است وو … . اینان انسانهائی دارای صاحب و خالق هستند و تحت ربوبیّت و خلقت او قرار دارند

دازگاره

دازگاره برای من پایان جهان و درب آسمان است . وصف من در این باره در برخی آثار و اشعارم عین واقعیّت است و یک توصیف نوستالژیک از زادگاه نیست . من در آنجا همواره در لحظۀ ازلیّت و در اکنونیّت محض قرار دارم زیرا نطفۀ من در آنجا بسته شده و تمام کودکیم تا سنّ ده سالگی را همۀ تابستانها در آنجا بوده و حضور خدا و روح و جاودانگی را در طبیعت آنجا کشف کرده ام . در آنجا من همواره دائم السّجودم . و لذا هرکه شبی را با من در آنجا بسر برده سرنوشت او دگرگون شده است و به چنان بیداری رسیده که دیگر نتوانسته که خود را فریب دهد زیرا بهرسو که می رود مرا می بیند . و من بیداری هستم همانطور که براستی در تمام عمرم نخوابیده ام .

خواب می خواهم به میزان عدم          
  تا عدم از خواب من گردد قلم

برخی از دوستانم که قسمت هائی از این کتاب را مطالعه کرده اند می گویند نوشتن چنین وقایعی درست نیست . اینها یا احمقند و یا در دوستی شان جای بس تردید است . درحالیکه در عصر حاکمیّت جهانی سواد و قلم زندگی می کنیم که به لحاظی عصر پرستش قصّه و رمان و افسانه و اسطوره است تا بجای حقیقت به بشریّت قبولانده شود چرا نبایستی واقعیّتی را که از هزار افسانه و اسطوره بیشتر حامل آرمان انسانی است نوشت تا افسون این افسانه ها خنثی شود و بشر از مالیخولیا نجات یابد .

واقعیّت را همانگونه که بوده و هست بنویسم

 در عصری که حتّی در نزد علمای مذهبی ، وقایع تاریخ مذهب و حقایق ماورای طبیعی تبدیل به قصّه و افسانه می شود تا تکنولوژی بتواند تقدیس شود و جای مذهب را بگیرد و سینما جایگزین وحی گردد چرا نباید با شرح این وقایع به احیای دین خدا پرداخت و یکبار دگر انسان مسخ شدۀ عصر جدید را به یاد خدا آورد و خدا را به یادشان آورد. آیا این چه عیبی دارد . بعلاوه اینکه می شنوم که تا هم اکنون چه قصّه ها و دروغها و خرافه ها بنام من زبان به زبان می چرخد آیا وظیفه ندارم که از حقیقت دفاع کنم و واقعیّت را همانگونه که بوده و هست بنویسم تا من هم تبدیل به یک قصّۀ تازه ای نشوم ؟ بدون این کتاب همۀ آثارم قابل تبدیل و مسخ هستند . وقتی که قرآن در طول تاریخ اینگونه مسخ شده است تکلیف این آثار پرواضح است . و امروزه به یاری زندگی پیامبر و علی (ع) است که می توان به تفسیر و استنباط سالمی از قرآن رسید و این همان ارزش و حقّ شأن نزول قرآن است . وقتی زندگی نویسنده ای را بدانیم آثار و افکارش را بسیار دقیق تر فهم می کنیم . بدون تاریخ صدر اسلام هیچ فهم واضحی از قرآن ممکن نمی آید .

آخرالزّمان یعنی

آخرالزّمان یعنی دوران ظهور دجّال . دجّال هزاران صورت دارد ولی دارای یک رسالت است و آن فریب مردمان بنام دین و حقیقت و نجات و سعادت است . و این ابلیس است که کوس انالحق می زند و وعده به سعادت می دهد و سیمای مقدّسی هم دارد و قرآن از بر می خواند . و من رسالت معرّفی و افشا کردن دجّالهای این دوران را داشته ام و مجموعۀ آثارم جز این نیست . به لحاظی مجموعۀ آثارم یک دائرةالمعارف دجّال شناسی است . و خداوند این بصیرت را بمن داد تا دجّال را در هر لباسی بشناسم . در لباس علم و هنر و شریعت و عرفان و عشق و دموکراسی و آزادی و برابری وو… .

از آنجا که وحی و کلام الله را از باطن خود یافته ام مجبور بوده ام تا هزار سیمای ابلیس را بشناسم . و اینست که بزرگترین ابلیس شناس این دورانم و ابلیس را در هر لباسی می شناسم . و بدینگونه بود که به کمال تنهائی رسیدم و جز خدا برایم نماند و این آرمان تمام زندگی من بود که بعد از هجرت از دازگاره آنرا از خدا خواستم و اجابتم فرمود و لذا هیچ دروغگوئی در کنار من نماند .

انتشار دائرةالمعارف عرفانی

بهرحال انتشار مطالبی که در فرهنگ ما سابقه ندارد می تواند موجب صدها اتّهام نابخشودنی بمن را فراهم کند زیرا همۀ طبقات و اعماق فرهنگ و مذهب جامعۀ ما را در بر می گیرد و هویّتی شدیداً انتقادی دارد هرچند که خود – انتقادی است و هیچ فرد یا گروه خاصّی را مخاطب قرار نمی دهد و بلکه مخاطب اصلی، انسان است . 

این سایت باعث شد که همۀ معارف خود را بصورت مقالات بسیار کوتاه ژورنالیستی و بزبان بسیار ساده در قالب حدود سه هزار مقاله یکبار دگر بازیابی و بازنویسی کنم و از نو کشف نمایم که این مجموعه مقالات تحت عنوان «دائرةالمعارف عرفانی» در 25 فصل و عنوان کلّی تدوین شده و در اختیار همگان است.

در سال 86 که سال سایت مؤسسه است من مجال نگارش هیچ کتاب جدیدی را نیافتم الاّ در دو نوبت که هر بار حدود سه هفته سایت ما اشکال فنّی پیدا کرد و تعطیل شد که در هر یک از این دو نوبت یک کتاب جدید نوشتم که اوّلین آن همین کتاب است که پیش روی شماست و دوّمش کتاب مختصر و مفید «مبانی خود شناسی عرفانی» است که بنظر من عصاره و جمع بندی همۀ آثار من است که حدود پانزده سال در انتظار نوشته شدن آن بودم و خداوند توفیقش را نصیبم نمود .

این دو کتاب و مجموعۀ «دائرة المعارف عرفانی» که خود حدود 25 جلد کتاب تحت عناوین متفاوت محسوب می شود محصول این دو سال اخیر عمرم یعنی سالهای86- 85 می باشد که تنها ترین دورۀ کلّ زندگیم می باشد که در ظاهر و باطن تنهایم که سال 86 این تنهائی کامل و آشکار شد و من ظاهر و باطن یکی شدم یعنی تنها .

مقدّس ترین موجودی که در زندگیم کشف کردم انسان بود

“یکبار دگر می گویم که مقدّس ترین موجودی که در زندگیم کشف کردم انسان بود . من خدایم را در آدمها شناختم و لذا من در نزد خودم تمام حیات و هستی ام را مدیون مردمان می دانم اعم از خوب و بدشان ، باوفا و بی وفایشان . هرچند که تقریباً همۀ آنهائی که برایشان پدری و مادری و برادری و معلّمی و طبابت و نوکری کردم چون بارشان را بستند رفتند و بقول حافظ : یاد پدر نمی کنند این پسران ناخلف !

همۀ آثارم محصول تجربۀ تنهائی من است

همۀ آثارم محصول تجربۀ تنهائی من است . علّت جاذبۀ من در رابطه با دیگران نیز همین امر است آدمها جملگی جذب تنهائی من می شوند زیرا همه تنهایند و می بینند که می توان تنها و بی نیاز بود . نگاه من بر تنهائی آدمها آنها را بسوی من می کشاند . و تا زمانیکه بر تنهائی خود قرار دارند با من هم می توانند بمانند و هر گاه از تنهائی خود بیزار شدند و گریختند از من هم جدا می شوند و بسوی دریوزه گی و فساد می روند .

همۀ ارزشهای اخلاقی انسان محصول میزان تنهائی انسان و درک و پذیرش این مقام است : صدق ، عصمت ، شجاعت، کرامت ، معرفت ، تقوا، محبّت و غنای نفس و هویّت و حریّت و جوانمردی . زیرا گریز از تنهائی ، گریز از خداست . تنهائی آخرین و عالیترین مقام انسان در عالم وجود است و این همان الوهیت خدا در بشر است .

مجموعۀ آثارم بنای یک فرهنگ و تمدّن و تاریخ دگری است

من کاشف انسان بعنوان محلّ ظهور خداوند در عالم خاک بوده ام . که این ظهور در رابطه ها معنا می یابد. به بیان دیگر من روابط انسانها را چنان کشف نموده ام که گوئی تا قبل از این کشف نشده بود . رابطه ای که براساس مثلث من- تو- او قرار دارد و انسان این مثلث است و در این مثلث است که خداوند آشکار می شود که: هرگاه سه تن از شما راز دل نمائید چهارمی خداوند است . من بانی روانشناسی و جامعه شناسی و علوم تربیتی مبتنی بر دین و قرآن و امامت بوده ام . و به لحاظی مجموعۀ آثارم جز این نیست . و امّا بزرگترین و بکرترین مکاشفۀ من همان آخرالزّمان و قیامت جهان و انسان در دوران ماست. مجموعۀ آثارم بنای یک فرهنگ و تمدّن و تاریخ دگری است که بقای آیندۀ بشریّت را تضمین می کند .

و خدایم را سپاسگزارم که بمن این توفیق را عنایت کرد تا یکی از مفیدترین زندگیهای ممکن را در عصر جدید بر روی زمین تجربه و عرضه کنم بگونه ای که کلّ بشریّت از آن برخوردار شود و این برکت زندگانی من است که محبّت مرا به انسانها در تاریخ جاودانه و جاری نمود . و هنوز هم به لطف و برکت برتر او امیدوارم زیرا مهر او را پایانی نیست .

محوری ترین آثارم

عالیترین تبیین عرفانی- قرآنی- امامی آخرالزمان در این دوره ممکن گردید و بیش از یکصد رساله و دویست مقاله را بخود اختصاص داد که محوری ترین آنها عبارتند از: آخرالزمان شناسی عرفانی، مبانی هستی شناسی عرفانی، عرفان تاریخ، مذهب اصالت عشق (9جلد)، انسان کامل (سرگذشت علیین)، مبانی عرفان عملی، اخلاق عرفانی، خضرنامه، قلم خدا، راز دهر، حدیث وجود، خداشناسی امامیه و دیالکتیک دیالکتیک!

مجموعه آثارم را رایگان در اختیار همگان گذاشته ام

حقیقت اینست که کل ماهیت و زندگانیم در چشم بسیاری ذاتاً مشکوک است زیرا برای پول کار نمی کنم برای پول نمی نویسم و مجموعه آثارم را رایگان در اختیار همگان گذاشته ام تا اگر کسی هم خواهد آنرا چاپ و منتشر کند. چه راست گفت رسول خاتم(ص) که بزرگترین آفت امّت من پول است و بخل علمایش!

امروزه کشور ما تنها پایگاه حکومتی و مأمن شیعیان جهان است و تنها نظامی که بر محبت و ارادت به اهل بیت ولایت و عصمت بنا شده است بر ملتی که بر این عشق نفس می کشد. و در این بحران و فتنه های جهانی تنها کشور امن برای مسلمین و انقلابیون جهان است و با همه نواقص و کمبودهای ظاهری و باطنی که در ساختار و عملکردش داراست به لحاظ تاریخی تنها پایگاه و حامی ظهور امام زمان(عج) است و در این شرایط بحران جهانی که همه مستکبرین و نژادپرستان جهان کمر به نابودی این کشور بسته اند جز خود امام نتوانسته این کشور را برپا و امن سازد و حفاظت کند.


نقدهای ما

پس چه بعنوان یک مسلمان و شیعه و چه بعنوان یک ایرانی، فقط احمقان و تبهکاران می توانند با موجودیت این نظام عداوت کنند و در فکر براندازیش باشند لااقل بخاطر منافع مادی و جانی خودشان! زیرا امروزه ایران امن ترین کشور در منطقه و بلکه در جهان است. پس هر که پندارد که ما در اندیشه و آرزوی براندازی این نظام و مملکت هستیم از معارف و آثار ما هیچ فهم نکرده است و یا مغرضی تبهکار و دیوانه است و در سودای حکومت جور! بقای این نظام در میان اینهمه فتنه ها و دسیسه های داخلی و بین المللی و اینهمه بحرانهای داخلی و جهانی یک معجزه است و این معجزه جز نظر و ولایت امام زمان نیست.

نقدهای ما که تماماً فرهنگی و فکری و عقیدتی و معرفت شناسانه است نقدی جهت احیاء و ابقاء کشور و نظام است و ذاتاً از عشق به مقدسات عقیدتی این انقلاب است نه نقدی خصمانه و یا حتی رقیبانه! نقدهای ما تماماً عاشقانه و عارفانه است و کسی که از عشق و عرفان بیگانه است البته این نقدها را درنمی یابد. مجموعه آثار ما به یک لحاظ یک خود- انتقادی ملّی- شیعی است و لذا فقط وطن پرستان و عاشقان ولایت آنرا درک می کنند نه تشنگان قدرت! آری من هنوز یک انقلابی هستم ولی انقلابی که در خدمت انقلاب جهانی امام زمان باشد. هر چه که بلایای الهی بر جان و تن و حیثیت ما فزونی یافته قدرت بیان و مکاشفه و خلاقیت قلم الهی در دست ما نیز فزونی یافته است. زیرا هر بلای الهی یک بلی الهی به انسان است بشرط آنکه آدمی قدرت درک و تصدیقش را داشته باشد تا بلا را بر خود عذاب نسازد و خود را با هر بلا، بالا برد و به خدا رساند!

خلق جدید انسان

همانطور که نشان داده ایم خلق جدید انسان، خلقتی عرفانی و قرآنی و الساعه است و لذا در هم شکننده آفرینش نژادی می باشد که همان حیات تاریخی بشر است و اینست که یک وجه همه آثار من درباره مظالم حیات نژادی و نژادپرستانه است و راههای رهائی از این ظلمات. و آنهائی که در ارتباط نزدیکتری با من بوده اند و سپس آنهائی که آثارم را به جدیت پیگیری می کنند به نشانه های حقانیت این معارف در آفاق و انفس پی می برند و بلکه در زندگی شخصی و خانوادگی خود با آن روبرو می شوند و تصدیق می کنند که دیگر بر مبنای ارزشها و عواطف نژادی و عقاید تاریخی نه دینی ممکن است و نه دنیائی با عزّت حاصل می آید.

در حقیقت کسی که مرا در لابلای آثارم بشناسد بوضوح می بیند که این من من کردنم تماماً هوهو نمودن من است و این بظاهر کبرم عین غایت گذشت من از خودم می باشد که مستضعفترین و ناتوانترین انسانهای این دوران را عشق به حق پرستی اعطا می کند و آنچه که برای خود من به ارمغان می آورد سراسر خطر و شرر و تهمت و عداوت است و اسارت! من به فقر و ناتوانی و تنهائی و بیماری و محنت کشی ام می بالم تو هم اگر توانی بخودت از این حیث فخر کن تا بدانی که این چه جور کبر و فخری است و خودستائی! این خودستائی که در کتاب “”هستی بایستی”” به اوجش رسیده است ظهور انسان است یک انسان جهانی و فوق نژادی و ماورای فرقه ای آنهم از قلب قرآن محمدی ولی روح حقیقت هفتاد و دو مذهب را با خود داراست.

بهترین توصیه در روش مطالعاتی آثار ما

بهترین توصیه در روش مطالعاتی آثار ما اینست که اول زندگینامه ما را مطالعه کنید و سپس طبق ترتیب تاریخ تألیف کتب آغاز کنید که کتاب “”آیا است است”” اولین آنهاست.

ما تاکنون حدود پانصد رساله و سه هزار مقاله کوتاه تألیف نموده ایم و چند فقره ترجمه و مجموعه ای از اشعار و داستانهای کوتاه. که این اشعار و داستانهای کوتاه مربوط به سرآغاز تمرین قلم زنی ماست که فقط احساسات محض ما را بی هیچ تکلفی منعکس نموده است. این مجموعه آثار تا به امروز بصورت حدود یکصد و هفتاد جلد کتاب دسته بندی شده و در سایتها منتشر گردیده و هزاران نفر فارسی زبان آنرا دریافت کرده اند.

مجموعه این آثار و معارف چیزی جز معرفت و حکمت امامیه نیست

.. همه آثارم از سال 1375 به بعد محصول تعلیمات و تلقینات و الهامات امام زمان(عج) بوده است و لذا در یک کلام می گویم که مجموعه این آثار و معارف چیزی جز معرفت و حکمت امامیه نیست. و این بدان معنا نیست که بری از هر خطا هستند ولی نه خطائی در اصول دین و مذهب و حکمت بلکه شاید خطاهائی در جنبه اخبار و اطلاعات تاریخی و فن بیان یا علم لغت. زیرا بنده در دین و علوم و حکمت دینی یک انسان امّی بوده ام و هیچ سواد و تحصیلات کلاسیک نداشته ام.

که محوری ترین و بنیادی ترین آثارم

در پایان مایلم که محوری ترین و بنیادی ترین آثارم را که تا به امروز نوشته ام معرفی کنم که جامع همه معارف است و آن تألیفاتی است که از سال 1388 تاکنون پدید آمده اند که عبارتند از: نیستی شناسی، هستی شناسی عرفانی، آخرالزمان شناسی عرفانی، عرفان تاریخ، توحید عملی، پدیده شناسی توحیدی، مذهب اصالت عشق (9جلد)، قیامت نامه، مبانی عرفان عملی، سرّ ایمان، راز دهر، خداشناسی امامیه (7جلد)، حدیث وجود، دیالکتیک دیالکتیک و دائرة المشارق و المغارب قرآنی.

جمله پایانی

در پایان از همه کسانی که در این راه ما را به هر نیّتی یاری نمودند سپاسگزاریم و برای همه آنها در نزد خداوند طلب مغفرت و رحمت می نمائیم و امیدواریم که خداوند گناهان ما و آنها را جملگی عفو فرماید به حق محمد(ص) و آل محمد(ص)! آمین.

                                                                                        علی اکبر خانجانی

                                                                                           اسفند 1393

بیشتر بخوانید :

در کتاب زندگینامه ماوراء طبیعی من،اثر مولف
دانلود تمام کتابهای استاد علی اکبر خانجانی

آخرالزمان چیست؟

۲ بازديد
آخرالزمان در  آثار استاد علی اکبر خانجانی

بیان دیگری از نشانه های قیامت آخرالزمان که در آن زندگی می کنیم: شکافته شدن آسمان که سوراخ شدن لایه اوزون است. و بارش بلاوقفه شهاب سنگها و سیارات. و سونامیها و کندوکاو باستان شناسی ها و کاوش اعماق زمین و قبرهائی که امروزه شکافته می شوند. و خودآگاهی بشر مدرن. و غرور و خیانتش به کرم مردان خدا که همان عشق است. و نویسندگانی دارای کرامت که احوال خلق و زمانه را می نویسند و قلمشان صاحب رحمت و گشایش و شفاعت است. و آنانکه در این مردان خدا (نعیم ) زیست می کنند و آنانکه در آتش صنعت شهرهایند. و مالکیتها هیچ سودی بحال کسی ندارد و همه بیکس و درمانده اند و امر خدا جاریست در همه حال و اراده های بشری بیهوده اند! آن روز امروزست. بدان! و تا پایان جهان مستمراً کاملتر می شود این روز!

“2- اذا السَّماءُ انفَطَرَت : آنگاه که آسمان بشکافد.

3- و اِذا الکَواکِبُ انتثرَت : و آنگاه که برق ها (تعشعشات) فرود می آیند.


4- واِذا البِحارُ فُجِّرَت : و آنگاه که دریاها سرریز می شوند.


5- و اِذا القُبُوُر بُعثِرَت : و آنگاه که قبرها (دفن شده ها) کشف می شوند.


6- عَلِمَت نَفسٌ ما قَدّمَت و اَخَّرَت : هر کسی گذشته و آینده اش را می فهمد.


* قابل ذکر است که «کوکب» به معنای اشعه و برق است و نه ستاره (اکثر مترجمان ، ستاره معنا کرده اند) شکافته شدن و سوراخ شدن جوّ زمین ( پاره شدن لایۀ معروف اوزن ) .
باران تشعشعات مافوق جو (اشعه مادون قرمز و ماورای بنفش و …. ) بر زمین .
و در نتیجه گرم شدن زمین و ذوب شدن اقیانوس منجمد و سرازیر شدن آن به سائر دریاها و طغیان آبهای زمین .
و زیر و رو شدن قبرستانها و آثار مدفون شدۀ تمدّنها و آشکار شدن آنها بواسطه حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله و شناخت آثار باستانی و زندگی و سرگذشت اقوام آبا و اجدادی و حفاریها و دانش بدست آمده از باستان شناسی .
و آثار و عوارض فکری و علمی و جسمی و روانی و عصبی و اقتصادی و سیاسی حاصل از حوادث مذکور موجب می شود که هر کسی گذشته اش را درک کند و بر اساس وضع و حال حادث شده به آینده اش نیز آگاه گردد و به جهل و غفلت و فریب و بدبختی خود بینا شود.

شکافته شدن آسمان ِ زمین (جوّ زمین) موجب شده که بواسطه تشعشعات فوق جوّی کلّ تعادل زمین و اهلش از دست برود : بروز زلزله های پی در پی و طوفانهای بی سابقه و مستمر و سیل های کم سابقه و خانمان برانداز و بر هم خوردن وضع آب و هوا و گرما و فصول ، باران قورباغه از آسمان ، باران خون (در هندوستان) ، باران تگرگ های چند کیلوئی در چین ، باران تخته سنگهای یخی در آمریکا ، ریزش برف در مناطق استوائی و حاره ، خشکسالی ، بروز انواع امراض اعصاب و روان که تاکنون سابقه نداشته است ، بروز انواع بیماریهای جسمانی بی سابقه مثل ایدز و ایبولار و شبه سرطانهای کاملاً جدید و غیر قابل تشخیص ، مرگهای ناگهانی بی هیچ علت پزشکی، رشد اپیدمیک و سرسام آور بیماری نسیان و جنون و اسکیزوفرنیا و افسردگی و مالیخولیا و رشد روز افزون خودکشی و جنایت های خانواده گی و گرایش جهانی جوامع به مواد مخدّر و فراموشی زا و ….
همگی از عوارض «انفطار» است که جملگی موجب شده است که بشر بخود آید و بدبختی های خود را درک کرده و راز جهل و جنون و کفر و فساد و عذابهای خود را بفهمد و بدین ترتیب می بیند که اگر سرنوشت خود را بکلّی زیر و رو نکند و تغییر جهت ندهد، آینده اش هم چیزی جز درد و زجر فزاینده و نابود کننده نخواهد بود همانطور که اجدادش در تمدّنهای سابق به پیشرفتهای فنی بزرگی رسیدند و مثل خودش بکلّی نابود شدند و در دنیا و آخرت ضرر کردند .
و اینگونه است که انسان به غرور و فریب خورده گی خود آگاه شده و می بیند که چگونه این جهل و غرورش بکلّی تعادل حیات و روان و هستی اش را مواجه با خطری نابود کننده نموده است :

7- یا اَیُّهَا الِانسانُ ما غَرَّکَ بِرَّبِکَ الکَریم: «ای انسان ! چه چیزی موجب شد که به لطف و کرامت پروردگارت مغرور شوی و فریب بخوری؟»
چه چیزی موجب شد که تعادل و استواری خود را از دست بدهی؟ :

8- اَلّذی خلقَکَ فَسَوّیکَ فَعَدَلَک : « آنکه آفرید تو را و بر پایت نمود و تعادلت بخشید.»
چه شد که ساقط شدی و تعادلت را از دست دادی ؟

9- فی اَیِّّ صُورَةٍ ماشاءَ رَکَبَک : « و به صورتهای گوناگون آنگونه که خواست تو را آراست.»


چگونه شد که رنجور و شکسته شدی و فرو ریختی .
می دانی چه شد و چه کردی که چنین مغرور گشتی و از هم فرو پاشیدی ؟ …

بیش از 170 جلد کتاب بکر و بدیع از استاد علی اکبر خانجانی با محوریت موضوع آخرالزمان را از همین سایت رایگان دانلود کنید.

بررسی “تناسخ” و “تجلی” در آثار استاد علی اکبر خانجانی

۵ بازديد

بررسی “تناسخ” و “تجلی” در آثار استاد علی اکبر خانجانی

 

فرق تجلی و تناسخ.

تجلّی و تناسخ.

آیا براستی فرق تجلی و تناسخ یا حلول چیست؟

“”قیامت فرارسیده ولی برای مدتی آنرا از چشم مردمان پنهان داشته ایم.”

تبدیل به سگ و خوک و میمون.

خداوند برخی از کافران را بصورت حیوانات در می آورد. (قرآن)

تناسخ هندی

اسلام و تناسخ

نسخ، فسخ، مسخ و رسخ

زمان و تناسخ

معرفی کتاب کامل درباره علم تناسخ و تجلی از دیدگاه قرآن و روایات

فهرست منابع

 

مقدمه :

 

بدان که تجلی و صلوة، اسم و رسم یک واقعه هستند و آن وقوع ولایت در جان طالبان و تشنگان و عاشقان ولایت است پس سراسر از اختیار و نیاز است ولی تناسخ سراسر جبر و عذاب و تسخیرشدگی و سقوط است بواسطه عناصر و موجودات پست تر و ویرانگر!

 

 تجلی، افزاینده اختیار است و تناسخ نابود کننده آن!

 

تجلی، فرا رفتن و تعالی است و تناسخ سقوط و تباهی است.

 

 تجلی، حشر و همزیستی است و تناسخ، تسخیرشدگی و نابودی اراده و آگاهی است.

 

تناسخ، حلول است و رسوخ و تجاوز و سرقت و تملک مُلک وجود آدمی است بواسطه اجنه و شیاطین و نفوس جانوری!

 

و این اوج عذاب الهی است که در قرآن هم مذکور است که خداوند برخی از کافران را بوزینه و سگ و خوک می سازد.

 

 ولی تجلی و صلوة، از ولایت و محبت و رحمت و طلب و عشق به دوست است.

 

تجلی از جنس نور است و تناسخ از جنس ظلمت!

 

 تناسخ موجب منسوخ شدن وجود است و تجلی موجب تعالی و ظهور آن!

 

تناسخ، ابطال وجود را آشکار می کند و تجلی، حق وجود را!

 

..

 

 و سپس فرمود: تناسخ، تجلی شیطانی است یعنی تجلی ضد تجلی است، تجلی دروغین است. و این غایت عرفان ابلیسی است.[i]

 

 

 

تجلّی و تناسخ

 

واژه و مفهوم “تجلّی” در رأس کلید واژه های معرفت توحیدی و مخصوصاً قرآنی قرار دارد که متأسفانه در تاریخ ادبیات عرفانی ما جز در عرصه شعر بسیار بندرت مورد تحقیق و تألیف قرار گرفته است که همین امر علت عمده اختلافات بین فقها و عرفا بوده است که تقصیرش بر دوش عرفای حکیم سنگینتر از فقهاست زیرا حاملان عرفان جلالی، عرفا هستند و نه فقها!

 

 و خاصه عرفای امامیه دوصد چندان از این بابت مسئولند چرا که امام شناسی بدون تجلّی شناسی محال است زیرا امام، تجلی نور و معنای خداوند است که فقدان تبیین زلالی از این راز عظیم موجب انشقاق در علمای امت بوده است اول بین علمای سنّی و شیعه و سپس بین عرفا و علمای شیعه! و بدینگونه علمای اهل سنت، شیعه را متهم به شرک می کنند و فقهای شیعه هم عرفا را متهم به غالیه گری می سازند و باور به تجسد و تناسخ و حلول! هرچند که بخشی از صوفیه باور به حلول دارد که آنهم بدلیل عدم فهم تجلّی است.

 

 

آیا براستی فرق تجلی و تناسخ یا حلول چیست؟

 

 تناسخ و حلول و تجسد امری باطل و کاذب است پس این فرق معرفت شناسانه است نه هستی شناسانه! و در یک کلام باید گفت که اندیشه و باور به تناسخ و حلول حاصل فقدان تسبیح در تعامل دیالکتیکی با حق است. پس درمان این اندیشه و فلسفه غلط همان علم دیالکتیک تسبیحی است که درباره اش به تفصیل در کتاب “”دیالکتیک دیالکتیک”” سخن نموده ایم!

 

وقتی “”امر”” واحد است و “”خلق”” نیز واحد است و خلق همان ظهور و بروز امر حق است پس غیری در میان نیست که تناسخ یا حلول چیزی در غیر خود باشد که شرک و الحاد محسوب شود!

 

وقتی عدم همان ذات حق است و عالم وجود جز به صفات درک نمی شود پس مشکل در هستی نیست در شناخت است.

 

حقیقت “تجلی” جز در مذهب وحدت وجود ممکن نیست و کمال ظهور که انسان کامل است که مظهر کلمة الله استو الله هم ال لا است پس تفاوت ال و لا همان تفاوت شناخت و عدم شناخت است نه تفاوت بود و نبود!

 

تا یگانگی بود و نبود درک نشود تجلّی درک نشده و جز به انواع تجسد و حلول و تناسخ و مسخ وو… قابل فهم نخواهد بود.

 

خلاصه اینکه کمال تجلّی حق همان انسان کامل است و انسان کامل ظهور ذات عدمی- عمائی پروردگار است. این دو موضوع نیست که سخن از حلول چیزی در چیزی دگر باشد!

 

 آنچه که این دو را دو موضوع می سازد حضور دهر در نفس انسان است که بین ازل و ابد به اندازه هستی تا نیستی فاصله می اندازد. در حالیکه انسان کامل انسان الساعه است منزه از دهر!

 

 انسان کامل راز دهر است!

 

همانطور که می دانیم مسئله تناسخ که یکی از ارکان هندوئیزم مشرکانه است تماماً بر مبنای دهر و زمانیت و گردش افلاک و دورانهاست و این نگرش فلسفه هندی تماماً دهرپرستانه است در حالیکه اسلام محمدی، دین آخرالزمان و ختم دهریت انسان است.

 

و تا یک مسلمان براستی محمدی نشده باشد و حقیقت الساعه را درنیافته باشد معارف و اسرار محمدی را جز در قالب مفاهیم تناسخی درک نمی کند و یا انکار می نماید.

 

وقتی خداوند می فرماید که

 

 “”قیامت فرارسیده ولی برای مدتی آنرا از چشم مردمان پنهان داشته ایم.”

 

دال بر ختم تاریخ و ابطال دهریت و همه مفاهیم تاریخی- دهری- عصری- دورانی است.

 

پس اسرار و حقایق محمدی را جز تحت الشعاع نور علی نور امام نتوان دریافت که نور الساعه است. نور علی نور به هرکسی که بتابد یا موجب تجلی امام از وجودش می گردد و یا موجب مسخ او می شود اگر اهل تسبیح و اطاعت محض نباشد که این مسخ شدگی کافران تحت الشعاع نور امام موجب ظهور دجالیت است که رو در روی علیین قرار می گیرد و باطل می گردد.[ii]

 

 

 

 

تبدیل به سگ و خوک و میمون

 


در قرآن نیز مذکور است که خداوند برخی از کافران را تبدیل به سگ و خوک و میمون می کند. به لحاظی کلّ راه رستگاری در وداها همانا رهائی از گردونۀ تسلسل تناسخ و ترس از بازگشت به همان جهان سابق با وضعی اسف بار و سخت تر است.  و این همان رهائی از دوزخ است .[iii]

 

 

– اینست بعد از مرگ که تن را وانهادیم با نفس قحطی زده بسراغ تکه پاره های خود در اشیای زندگی خود می آئیم و خود را در ما یملک دنیوی و تعلقات عاطفی جستجو می کنیم:

 

در حیوان خانگی، اشیاء، اتومبیل، خانه، مبلمان و…….. و این همان تناسخ است.

 

خداوند برخی از کافران را بصورت حیوانات در می آورد. (قرآن) و بلکه بصورت اشیاء در می آورد.

 

 

به همین دلیل میراث فرد متوفی هر چه سریعتر باید تقسیم شود و وسایل خصوصی اش در منزل نماند تا حیات بعد از مرگش آسانتر شود و در قالب ما یملک خود ادامه حیات ندهد و بسوی خدایش باز گردد.

 

– اشیای محیط زیست ما بعد از مرگمان به مثابه قطعات تن و جان ما خواهند بود و این است بزرگترین تراژدی حیات انسان در جهان.

 

 این حاصل بت پرستی مدرن است که بمراتب از بت پرستی های عصر کهن عمیقتر است.

 

این همان مدرنیزم است: مالیخولیای حیات و هستی انسان در عصر افسون تکنولوژیزم!

 

– هیچ موجودی همچون انسان در اشیای محیط زیست خود تجزیه و تحلیل نمی شود چون صاحب روح است و این مالیخولیا محصول غفلت و کفر بشر درباره مقام خلافت اللهی خویش در جهان است. ….

 

 

– واضح ترین دلیل حیات اموات در کالبد زندگان همان تشابه آدمها به مردگان خویش است.

 

این تناسخ نیست بلکه رستاخیز و حشر است.

 

– و اینکه آدمی چه بسا چیزهائی را که برای اولین بار می بیند ولی احساس می کند که قبلا هم دیده است که ممکن است در خواب دیده باشد که عالمی از حیات بدون تن است. و یا از چشم آدم دیگری در تاریخ گذشته دیده است.

 

– و یا چه بسا آدمی در خوابش اموات را می بیند که بر مرگ خود آگاهند که خود دال بر حیات بعد مرگ است.

 

– در حریم زندگانی هر یک از ما بسیاری از اموات حضور دارند و چه بسا با ما زندگی می کنند که این حقیقت را در تنهائی خود شدیدتر احساس می کنیم.

 

– همچنین یاد اموات چه بسا دلیلی بر حضور آنها در کنار ماست که ما را خاطر نشان می کنند.

 

– در بسیاری از صخره ها، گیاهان، حیوانات و اشیای اطراف خود اگر دقت کنیم صورتها و حالات انسانی را می یابیم که دلیل دیگری از حضور اموات در حیات دنیا است که در قرآن هم مذکور است که خداوند برخی از کافران را بصورت حیوانات در می آورد.

 

– طبق قول قرآن نفس آدمی دارای طبع همه موجودات و طبقات عالم وجود و جانداران و حتی جمادات است که برخی باطنا حیوان هستند و برخی جمادی اند و گاه از جمادی هم سخت ترند. اینان با مرگشان عریان می شوند و سیمائی جانوری یا نباتی و جمادی می یابند. این تناسخ نیست بلکه ظهور باطن است.

 

– بسیاری با مرگشان همچنان به دنیا مبتلایند و در حریم حیات دنیوی باقی می مانند و برای اینکه تغذیه کنند در کالبد سائر موجودات وارد می شوند.

 

-اگر حیات بعد مرگ را جدا باور کنیم بگونه ای کاملا دگر و برتر از این زیست خواهیم کرد.

 

افسوس که اکثر قریب به اتفاق آدمها از این باور قلبی بری هستند و مرگ را همواره متعلق به دیگران می دانند.[iv]

 

تناسخ هندی

 

– خطرناکترین التقاط فلسفی- عرفانی که در اندیشه عرفان اسلامی رخ نموده یکی فلسفه یونانی و دیگر تناسخ هندی است که متأسفانه غوغا می کند. و این بدان دلیل بوده که حکمت قرآنی و عرفان امامان ما انکار شده و  غالیه گری خوانده شده و مهمترین حقیقت قرآنی- امامی یعنی تجلّی، درک نشده است.

 

 و این التقاط و نقصان و خسران عظیم در آثار ما رفع و دفع شده است. و لذا بزرگترین دشمنان ما پیروان کور و کر فلسفه و منکران عرفان تجلّی هستند از دانشگاهیان و حوزویان![v]

 

اسلام و تناسخ

 

تناسخ یا حلول موجودی در انسان یا انسان در موجودی دیگر یکی از ارکان مذهب هندو است که چهار نوع  دارد:

 

نسخ، فسخ، مسخ و رسخ. 

 

که مربوط به چهار نوع حلول است :

 

 حلول جمادی، حلول نباتی، حلول حیوانی و حلول بشری.

 

 یعنی تبدیل یک انسان بعد از مرگش به یک سنگ، گیاه، جانور و یا یک بشر دیگر. 

 

در اسلام این معنا با تعبیری بکلی متفاوت وجود دارد که در قرآن هم اشاراتی به این امر رفته است مثلاً آنجا که:

 

 برخی از کافران بصورت میمون و خوک و سگ و امثالهم در می آیند.

 

 این بدان معناست که کسی یا چیزی در روح یک انسان دیگر وارد شود و او را تسخیر نماید.

 

این معنا البته درباره حلول اجنه و شیاطین و جود دارد که در حیات همین دنیا در کافران ر خ می دهد.

 

ولی همانطور که در قرآن آمده آدمی به لحاظ مقام و ماهیت  نفسانی از مقام جمادی تا نباتی و حیوانی و انسانی و الهی قابل رشد و تعالی است.

 

 مثلاً داریم که

 

 برخی از کافران از سنگ  و بدتر از آن هستند برخی دگر حیوان  و پست تر از آن هستند و الی آخر. این بمعنای تناسخ نیست.

 

 

 بلکه آدمی با مرگش که صورت آدمی و تن بشری ر ا از دست داد به نفسی عریان میرسد و لذا ماهیت نهان او تعیّن می یابد که می تواند صورت جمادی، نباتی، حیوانی، بشری و یا الهی و نوری داشته باشد. در عرفان اسلامی انسان کامل را دارای هیکل نوری می نامند و این دال بر ماهیت باطن اوست.  پس می بینیم که تفاوت این معنا در هر مذهبی فقط دچار تفاوت تعبیر  و استنباط است. [vi]

 

زمان و تناسخ

 

1- گذشت زمان ، تناسخ جاودانگی ِ زمان است . میرائی ، تناسخ حیات است و فنا هم تناسخ بقاست و بالعکس . آنچه باید باشد تناسخ ِ آنچه که هست می باشد . تناسخ ، جبران زمان از دست رفته است.

 

2- زمان یعنی زمان ِ تناسخ . و تناسخ یعنی تناسخ ِ زمان .

 

3- عالم ماده تناسخ زمان است .

 

4- دنیا تناسخ آخرت است .

 

5- کفر تناسخ ایمان است .

 

6- جنون تناسخ عقل است .

 

7- این تناسخ آن است .

 

8- اضداد تناسخ یکدیگرند .

 

9- انسان کامل تناسخ خداست و نسخ کنندۀ گذشت زمان .

 

10- هر ناسخ و تناسخی ناجی آن چیزی است که منسوخ می سازد . [vii]

سنگ و چوب و آهن شدن :

 پس بنگر که برای سنگ شدن و چوب شدن و آهن شدن (خانه، اتومبیل و اشیاء) تمام عمرت را جان می کنی ولی برای انسان شدن هیچ کاری نمی کنی. یعنی برای رسیدن به دنیایی که به زودی از دستش می دهی جان و روحت را فدا می کنی ولی برای رسیدن به ناجی و امام خود هیچ کاری نمی کنی.

فسخ شدن

 به هر کس و چیزی که می اندیشی و برایش کاری می کنی او را بر دلت وارد و مقیم می سازی و او را صاحب و مالک خود می کنی ولی آیا به چه اندازه به خدایت می اندیشی و برایش کار می کنی؟

 

 

معرفی کتاب کامل درباره علم تناسخ و تجلی از دیدگاه قرآن و روایات:

 

ام الکتاب :”نزول و عروج روح در خلق جدید آخرالزمان” تالیف استاد علی اکبر خانجانی

 

برای دانلود رایگان کلیه کتابهای اشاره شده کلیک کنید.

 

فهرست منابع :

 


 

[i] منبع:کتاب خضرنامه،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

[ii] منبع :کتاب خداشناسی امامیه،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

[iii] منبع:کتاب حکمت ازلی،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

[iv] منبع:کتاب سیروسلوک عرفانی،بند16-18 و 107تا115 -اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

[v] منبع:کتاب از خود تا خودآ،بند 640-اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

[vi] منبع:دائره المعارف عرفانی جلد6،اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

[vii] منبع:کتاب فلسفه زمان، فصل بیست و هفتم ،اثر استاد علی اکبر خانجانی

الممنوع

۵ بازديد

الممنوع

فهرست‌ مطالب‌

بررسی کتاب “الممنوع” استاد علی اکبر خانجانی:

شش هزار اسماء الهی :

گوئی واقعۀ سگ اصحاب کهف تکرار شده بود:

من در این واقعه با تمام جانم با حضرت داوود محشور شده بودم.

سرچشمه و امّ همه اسمای الهی همان اسم «الله» است..

نامهای قهار و وحشتناک هم داریم :

نامهائی همچون انار و انگور و سیب و انسان و سنگ و سگ و آب در الممنوع:

شش هزار اسماء الهی :

در ماه رمضان سال دوّم که زمستانی بغایت برفی و طوفانی بود واقعه ای دگر رخ نمود .

نیمه شب بود به هنگام سحر و من غرق در طوفان اذکار و اسماء الهی بودم که بر من می بارید و شبهای قدر بود و من در حال سیاه مستی برخی از این اسماء را بر زبان می آوردم و همسر دوستم می نوشت که حدود شش هزار اسماء الهی جمع آمد و تحت عنوان کتابی به نام «الممنوع» مکتوب شد که من این کتاب و نامش را چند شب قبل در خوابم دیده بودم .

گوئی واقعۀ سگ اصحاب کهف تکرار شده بود:

غرق در چنین حالی بودم که صدای ضجّۀ حیرت آوری از پشت درب اتاق به گوش رسید ، در را که باز کردیم شاهد آن دو توله سگ شدیم که تقاضای ورود به اتاق را داشتند که من به یکی از آن دو گفتم که به داخل بیاید که او با وضعی عجیب جهش وار وارد اتاق شد و در زیر کرسی نشست و چند لحظه ای نگذشت که دوباره پرواز کنان از اتاق خارج شد. فردا صبح که شد این توله سگ مفقود شده بود . چند روز تمام کلّ منطقه را جستجو کردیم ولی او را نیافتیم . پنداشتیم که طعمۀ درنده ای شده است . ولی از همان فردا بناگاه یک شیر کوهی دقیقاً به همان رنگ و اندازۀ آن توله سگ گمشده در اطراف خانه مان پیدا شد که با آن یکی توله که با هم برادر بودند مشغول بازی گردید ولی دیگر به خانه نزدیک نمی شد ولی از فاصلۀ دور از خانه پاسداری می کرد . ما بالاخره باور کردیم که این شیر کوهی همان توله سگ است که تبدیل شده است و گوئی واقعۀ سگ اصحاب کهف تکرار شده بود . این توله سگ تحت تأثیر آن فضای ذکر الهی تبدیل به شیر گشته بود و چه بدبخت است آدمی که براستی از حیوانات پست تر می باشد .
از این نوع وقایع در آنجا بسیار رخ نمود که فقط چند نمونه آوردیم و امّا یک واقعۀ دیگری که برای خودِ من رخ نمود آن بود که بناگاه اهل سُماع شدم .

من در این واقعه با تمام جانم با حضرت داوود محشور شده بودم

واقعه از این قرار بود که روزی یکی از بیماران سابقم که طلبه ای از سمنان بود به دیدن من آمده بود که دو تاری بی حفاظ نیز به همراه داشت او چند ساعتی در دازگاره مهمان ما بود ولی تاب تحمّل فضای آنجا را نکرد و قصد رجعت نمود که به هنگام رجعتش بارانی درگرفت که او مجبور شد دو تارش را به امانت بگذارد و برود . او در حقیقت فقط مأمور آوردن آن دوتار بود و من که هرگز هیچ سازی را از نزدیک ندیده بودم آن دوتار را همچون تشنه ای قحطی زده در دست گرفتم و به همراه ذکرم چنان می نواختم که گوئی استاد این کارم و بدین گونه می توانستم اذکاری را که در قلبم تلمبار شده بود و مرا به خفقان انداخته بود به یاری این دو تار از سینه ام استخراج کنم که برخی از این نواها و صداها را همسر دوستم با ضبط صوت اسقاطی که داشت ضبط نمود که به یادگار مانده است . من در این واقعه با تمام جانم با حضرت داوود محشور شده بودم . صدای نوای این ذکر ها و چنگ تار تا مدّتها در کوههای آنجا به گوش بسیاری می رسید که همه را به وحشت می انداخت و به راستی که کوهها نیز همچون آن توله سگ ذاکر شده بودند و بیچاره آدمیزاد که از سنگ هم سخت تر است .

بیشتر بخوانید در :
زندگینامه ماوراء طبیعی من،اثر استاد علی اکبر خانجانی

سرچشمه و امّ همه اسمای الهی همان اسم «الله» است

سرچشمه و امّ همه اسمای الهی همان اسم «الله» است که جامع همه اسماء نیز می باشد. به بیانی دیگر الله نام محمدی خداوند است که آخرین و کاملترین نام او در دل و زبان آخرین و کاملترین رسول اوست ولی اسمای دیگر به مثابه صفات الله می باشند و معرفی او!
دومین کتابی که پس از وقایع نزول روح و خلقت جدید تألیف نمودم «قرآن الساعه» بود که البته حدود سه سال پس از «الممنوع» تألیف شد. نخستین فصل این کتاب «تعیّن کلمة الله» در حدود دو صفحه بود که دروازه همه معارف در طی این سالیان بوده است که براستی برای خود من هم بزرگترین مکاشفه عرفانی-قرآنی کل زندگیم بود و انقلابی ترین مکاشفات قرآنی در تاریخ تفسیر و تأویل قرآن نیز محسوب می شود. که حدود پانزده سال بعد از آن یعنی حدود چندماه پیش، کتابی مستقل تحت عنوان «کلمة الله» تألیف نمودم که همان «تعیّن کلمة الله» را تفصیل و تشریح کردم. که این کتاب مذکور (کلمة الله) را بعنوان فصل اول این رساله حاضر قرار داده ام. زیرا سائر اسماء الله که صفات پروردگارند تحت الشعاع همان کلمة الله نگریسته و شرح و بیان می شوند. زیرا هر یک از صفات الهی هم حاوی روح ال و لا می باشند و لذا دارای مفاهیمی دیالکتیکی و وحدت اضدادی و بود و نبودی هستند. پس این فصل اول کتاب همچون روح و بنیان کل اسماء است که بایستی این روح به تمام و کمال درک و جذب شود.

نامهای قهار و وحشتناک هم داریم :

بدان که اسمای حسنیا که در قرآن کریم ذکرشان آمده و ما هم در این کتاب قصد شرحشان را داریم تنها اسمای الهی نیستند و بلکه اینها اسمهای حسنه و زیبای خدایند پس نامهای قهار و وحشتناک هم داریم حتماً! در قرآن کریم بدون اینکه تحت عنوان اسمی باشد صفات و اعمالی را خداوند بخودش نسبت داده است مثل: مسخره گر، حیله گر، قاتل، عذاب کننده و امثالهم. «خدا هم با آنان حیله می کند چه حیله ای.»طارق16- «خداوند آنها را مسخره می کند.» توبه79- پس بدان که هر صفتی در عالم هستی، جلوه ای از صفات اوست همانطور که هر اسمی، اسم اوست و هر فعلی هم فعل اوست: «خداوند شما و جمله اعمالتان را آفریده است.» قرآن کریم- و بدان که خداوند در هیچ صفت و اسم و فعلی شریک ندارد. یعنی بشر در هیچ صفت و فعلی، نه شریک اوست نه رقیب او! اینست خداشناسی توحیدی و خالصانه! زیرا جز او اصلاً وجودی ندارد که بخواهد صفت و فعلی هم داشته باشد. همه کلمات، کلمات او هستند پس همه افعال و صفات و اسماء هم از آن اویند. «بگو خیر و شر همه از اوست.» قرآن کریم-

نامهائی همچون انار و انگور و سیب و انسان و سنگ و سگ و آب در الممنوع:

پس اگر در کتاب الممنوع نامهائی همچون انار و انگور و سیب و انسان و سنگ و سگ و آب وو… را از جمله اسمای الهی قرار داده ایم از نزولات غیبی بوده است که بتدریج درباره شان علم و یقین یافته ایم.
تردیدی نیست که از ادب و عبودیت بدور است که نامها و صفات ناهنجار و وحشتناک را به خداوند منسوب کنیم و یا لااقل بر زبان آوریم. ولی آنانکه این نوع اسماء و صفات را هم به او منسوب می کنند بی تردید در آن هیچ زشتی و رذالت و شرّی نمی بینند بلکه عزّت و عظمت و صداقت و عدالت حق را می بینند وگرنه بر زبان نمی آوردند. و مسئله دیگر اینست که صفات الهی از نوع بشری نیستند و بشر از هر صفتی همانقدر دارد که بداند ندارد از جمله از وجود! الا در مقام خلافت اللهی!
بدان که زشتی و شری جز عدم نیست، عدمی که در قبال وجود جدال و انکار و عداوت می کند. پس خداوند را که اصل و کل وجود است هیچ زشتی و شرّی نیست. بلکه در کتابش با آدمی به زبان صفات و محسوسات بشری سخن می گوید. به همین دلیل در قرآن کریم هرگز آیه ای در توصیف یکی از اسماء و صفاتش وجود ندارد مگر اینکه بطور غیرمستقیم استنتاج شود. ولی به لحاظی دیگر کل قرآن کریم معرفی نامه خدا و شرح صفات اوست. و همه صفات الهی در قبال صفات و اعمال بشری بیان شده است. پس انسان بمیزانی که خدای را شناخته و در نفس و زندگی خود شاهد و ناظر و فاعلی می بیند و با او در تعامل و تبادل است این صفات را درک می کند.و با این حال حتی کسی چون ابن عربی معتقد است که اسماء الله برای توصیف نیستند و بلکه فقط برای ذکرند! آری، ولی اگر ذکر بتدریج تولید فکر و معرفت نکند، در حد ورد باقی مانده و هجو و سهو گردیده و براستی موجب یاد خدا نگشته است. و این کتاب محصول حدود بیست سال ذکر این اسماء است.
بدان که همه صفات الهی ذاتی هستند. یعنی صفات خدا اضافه بر ذاتش نیستند و ذاتش جدای صفات نیست. یعنی هراسم و صفتی، اللّهی است. و این معنا ادعای صرف نیست و این ادعا برای نخستین بار در تعیّن کلمة الله به اثبات رسیده است که یگانگی بود و نبود است: ال+لا+ه! بنابراین شرح و تفصیل هر اسمی، جلوه ای از حقیقت ال+لا+ه است.

بیشتر بخوانید در:


عنوان کتاب: خداشناسی امامیه
امام شناسی قرآنی
خودشناسی الهی
شرح اسرار حدود هزار اسمای الهی در قرآن کریم
زمینه ای در علم تأویل قرآنی
تبیین مکتب وحدت وجود بر مبنای اسماء الله
درآمدی بر دیالکتیک توحیدی
Quranic theosophy

مؤلف: استاد علی اکبر خانجانی

تاریخ تألیف: شهریور1393

تعداد صفحه:220

برای دانلود کتاب خداشناسی امامیه کلیک کنید

 برای دانلود کتاب الممنوع استاد خانجانی کلیک کنید