اثنی عشریه، باطنیه، صباحیه، اسماعیلیه و فرقههای صوفیه
اثنی عشریه، باطنیه، صباحیه، اسماعیلیه و فرقههای صوفیه
معرفی کتاب : امامیه و مذهب اسماعیلیه
کندوکاوی در بنیاد فرقههای امامیه : اثنی عشریه ، باطنیه ، صباحیه ، اسماعیلیه و فرقههای صوفیه
مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی
تقدیم به:
روح شهید شاهد دکتر علی شریعتی
تاریخ تألیف : 1383
تعداد صفحه:95
برای دانلود کتاب ” امامیه و مذهب اسماعیلیه” کلیک کنید.
***
فهرست مطالب کتاب:
مقدمه
1ـ ظهور مُرتاضی مُسلّح
2ـ رسول عقل و رسول قیامت
3ـ یگانگی مهر و قهر : توحید معانی
4ـ یگانگی صداقت و سیاست
5ـ فائق آمدن بر دیالکتیک (ثنویت)
6ـ نبوّت و امامت
7ـ ظاهر و باطن دین
8ـ نخستین تفرقه ها در صدر اسلام
9ـ نخستین جامعۀ امامیه
10ـ شیعه و سُنّی
11ـ جدائی امامت و حکومت: سرِّ غیبت امام
12ـ پیدایش فرقه های امامیه
الف ـ مُرجئه
ب ـ جبریه و قدریه
ج ـ شیعۀ علی (ع)
د ـ فرقۀ غالیه (غلاة شیعه)
13 ـ ظهور تشیّع انقلابی
14 ـ ظهور اسماعیلیه
منابع تاریخی دربارۀ اسماعیلیه
ماهیت اسماعیلیه
نخستین بانیان عرفان انقلابی و انقلاب عرفانی
تاریخچهای از نخستین داعیان اسماعیلیه
15 ـ پیدایش قرامطه
16 ـ حکومت فاطمیان
17 ـ نهضت حسن صباح :
افسانۀ فدائیان
قیامت الموت
18 ـ اسماعیلیه پس از حمله مغول
19 ـ فرقههای صوفیه و اسماعیلیه
20 ـ عرفان اسماعیلیه و ماتریالیزم
21 ـ اسلام انقلابی (ظهور مجدّد اسماعیلیۀ صبّاحی)
22 ـ معمای شجره و نژاد
23 ـ حماسۀ عشق عرفانی
کلام آخر
***
مقدمه :
سخن از «اسماعیلیه» فقط سخن از یک فرقه از میان دهها فرقۀ اسلامی و امامی و صدها فرقۀ مذهبی در تاریخ جهان نیست. سخن از حقی است که هست و نیست. سخن از مذهب و حکمت و مرامی است که یکی از درخشانترین اوراق معنویت و معرفت بشری را پدید آورده ولی اینک هیچ نشانی ندارد و به عنوان یک مذهب عامیانه هم قابل طرح و بررسی نمی آید و بلکه با دهها کتابی که در قرن اخیر توسط اروپائیان به نگارش آمده، این مذهب بعنوان یک مذهب شدیداً ضاله و ملحد به جهان معرفی میشود و میرود که این اوراق تابناک معرفت دینی ملبس به پوستین وارونهای شود و تا ابد به لعنت خلق مبتلا گردد همچون مکتبی که اشد پلیدی و شقاوت را لباس دینی پوشانیده بوده و اینک بواسطۀ محققین اروپائی کشف می گردد و به جهانیان عرضه می شود که مبادا دوباره به آن گرایش یابند.
آیا این عجیب نیست؟
این مستشرقین و اسلام شناسان و شیعه شناسان سینه چاک مبادرت به کشف حقیقت اسلام و تشیّع می کنند و مسلمین و شیعیان را از انحراف مصون می دارند!؟
از طرفی دگر اسلام شناسان صدیقی چون هانری کوربن در چندین رساله استخوان بندی بنیادین حکمت و عرفان اسلامی را در امامیه می داند و آنرا بطور خاصی از اسماعیلیه می خواند و اکثر نوابغ حکمت اسلامی چون شیخ اشراق، بوعلیسینا، مولای رومی، عطار نیشابوری، و حتی ملاصدرا را به این فرقه منسوب می کند و در این راه به مبالغهای شدید مبتلا میگردد که البته از روی غرضی نیست و بلکه از روی خوش بینی خارق العادهای میباشد که نسبت به حکمت امامیه دارد .
آقای دکتر اسدالله مبشری در مقدمۀ مفصّلی که بر ترجمۀ «تاریخ فلسفۀ اسلامی» اثر کوربن نوشته به این حقیقت اشاراتی دقیق و مهم نموده است که نظر علاقه مندان را به آن معطوف می داریم و به تکرار آن نمی پردازیم.
اگر انگشت بر روی بسیاری از ستارگان ماندگار علم و هنر و ادب و حکمت وعرفان در تاریخ اسلام بگذاریم یا اسماعیلیه بودهاند و یا دارای اصل و نسب و سوابقی اسماعیلیه اند و یا دارای اساتید و مریدانی اسماعیلیه بوده اند و یا لااقل دارای رگه های از اندیشه اند که وامدار متفکران اولیۀ اسماعیلیه می باشند.
این ویژه گی مربوط به مکتب امام صادق(ع) است که اسماعیل در رأس شاگردان و مریدان نخبۀ پدرش قرار داشت. چه بسا بهتر می بود که این جریان را «صادقیه» و یا «جعفریه» بنامند تا اسماعیلیه. همانطور که این مکتب ریشه در تعالیم امام محمّد باقر(ع) داشت که «باقریه» نام داشت و بر علمی کردن معارف قرآنی اصرار می ورزید که خود بانی علوم قرآنی و «شکافندۀ علم» نامیده می شد. بهر حال ویژه گی جریانی که در تاریخ به «اسماعیلیه» معروف شده همانا اصالت علم و علمی کردن دین و تفسیر و تأویل و تعین آیات قرآنی براساس عقل و واقع نگریمی باشد.
و همین امر موجب پدید آمدن اندیشه های انقلابی و عدالت جویانه در جنبۀ اجتماعی اسلام گردید که بر مدار اسماعیلیان خودنمائی می کرد و با نهضت حسن صباح به اوج شکوفایی رسید و بانی اسلام و شیعۀ انقلابی شد که تا به امروز ادامه یافته است. همواره علمی کردن معنویات موجب انقلابات اجتماعی هم بوده است همانطور که مثلاً در تاریخ جدید جهان، جریان علمی کردن فلسفه منجر به انقلابات سوسیالیستی شد.
امروزه اسماعیلیه یکی از مهجورترین و مغمومترین و متهم ترین فرقه های مذهبی در جهان اسلام است و در زیر بار کوهی از اتهامات ناحق، کمرش در حال شکستن است تا آنجا که هنوز هم در قرن بیستم و آغاز هزارۀ سوم میلادی، که عصر آشکاری و آزادی عقیده است، تقیه را ترجیح می دهد. و این تقیه آنگاه به اوج میرسد که مجبور می شود وجود امامان حاضر خود در اروپا را توجیه و تقدیس نماید و نمی تواند و لذا به نوعی بی هویتی اجباری مبتلا می گردد و بههمین دلیل گروه گروه از نسل جدید بکلی اسماعیلیه بودن خود را انکار میکنند و خود را از این تناقض روانی میرهانند چرا که کاخ نشینی و اشرافیت به هیچ وجه کمترین سنخیّتی با امامت نمیتواند داشت. و این تناقض آنگاه به شدتی غیرقابل تحمل می رسد که سخن از حسن صباح بمیان آید.
چرا که برای اسماعیلیه، پس از امامان صدر اسلام هیچ شخصیت دینی همچون حسن صباح درخشش مؤمنانه و عارفانه و زاهدانه و عادلانه نداشته است که از دو جانب مورد تردید قرار می گیرد : یکی از جانب مستشرقین اروپائی که اسوۀ پلیدی و شقاوت و آدمکشی معرفی شده است و دیگر از جانب موجودیت عینی و سنت زندگانی امامان آقاخانی که در اروپا ساکن هستند و زندگی اوناسیسی و اشرافی خود را عین امامت ساخته و علناً پیروان خود را نیز به چنین نوعی از زندگی دعوت میکنند و لیبرالیزم و مدرنیزم صنعتی غرب را به عنوان کل حیات دینی اسماعیلیه ارائه میکنند…..