دوشنبه ۰۳ دی ۰۳

زن شناسی

هرکه خود را شناخت همه چیز راشناخت. امام علی (ع) -------------------- www.khanjany.org

بررسی شغل خانه داری زن

۳ بازديد

فهرست‌ مطالب‌

بررسی شغل خانه داری زن. 1

دل مرد خانه اصلی زن است.. 1

شغل خانه داری: 2

پاسداری از عشق مرد. 3

احساس امنیت و آرامش زن. 3

اما زن چگونه می تواند خانه واقعی خود را (دل مرد )برای خود حفظ کند؟ 3

معنای خانه داری.. 4

حفظ محبت مرد تنها شغل ذاتی و بر حق زن است.. 4

آداب عشق الهی در رابطه زن و مرد: 5

زن تنها در عشق مرد به خود است که خود را آرام و آزاد و امن می یابد . 6

تنها زن است که قدرت پاسداری از این حریم مقدّس را دارد. 7

نتیجه گیری: 8

منبع: 8

دل مرد خانه اصلی زن است

در قرآن می خوانیم :«….حوا از سینه چپ آدم خروج کرد.»

بنابراین جایگاه اولیه حوا ، سینه آدم است و این به معنای آن است که دل مرد خانه اصلی زن است. هر زنی روزی عاشقی داشته است که سینۀ او منزلگاه زن بوده است اما چگونه زن خانه خود را از دست داده است و چگونه می توانست این خانه را برای خود نگاه دارد؟

شغل خانه داری:

خانه داری اگر شغل ذاتی و اولیه زن در تاریخ بوده است بر خاسته از این حقیقت است که زن شغلی جز حفظ عاشق برای خود ندارد زیرا زن تنها در نگاه عاشق است که خود را احساس می کند و وجود می یابد . به همین دلیل زن هر چه می کند برای این است که مرد را به خود عاشق تر کند و عشق او را برای همیشه نگاه دارد.

زن به میزانی که بتواند عشق مرد را برای خود حفظ کند خواهد توانست از خانۀ آن مرد نیز پاسداری کند و به میزانی که عشق مرد به خودرا از دست بدهد خانه مرد را نیز از دست داده است و این هردو یک مقوله است.

تمامی احساس زن به خانه نشأت گرفته از احساس زن به مرد خویش است که این احساس در محبوب بودن در نزد آن مرد رقم می خورد.

عموماًتمام دختران جوان در آغاز ازدواج که در اشدّ محبوبیت در نزد مرد خود هستند به خانه آن مرد بسیار احساس دارند و با تمام وجود از آن خانه حراست و پاسداری می کنند اما هر چه از عمر ازدواج می گذرد و هر چه زن در نگاه مرد بی اهمیت تر می شود احساس زن نیز به خانه از دست می رودو گویی تمامی دیوارهای خانه او را از خانه می رانند که این درست همان وضعیتی است که زن در دل مرد دارد.

پاسداری از عشق مرد

بنابر این خانه داری واقعی هر زنی، پاسداری از عشق مرد به خود است. همیشه خانه داری را هنری دانسته اند برای زن که این هنر همان اعمالی است که زن انجام می دهد تا محبت مرد را به خود حفظ کند زنی که چنین هنری نداشته باشد به میزانی که محبت مرد را به خود از دست می دهد خانه مرد را نیز بعنوان جایگاه آرامش و امنیت از دست خواهد داد. خانه هر مردی برای محبوب جایگاه دنیوی دل مرد برای زن است.

احساس امنیت و آرامش زن

تمامی احساس وجود در یک زن که همان احساس امنیت و آرامش زن است حاصل محبوبیت زن در دل یک مرد است و هر چه این محبوبیت کاسته شود آرامش زن نیز از میان می رود و به همین میزان آرامش و امنیت زن نیز در خانه از میان خواهد رفت

 

اما زن چگونه می تواند خانه واقعی خود را (دل مرد )برای خود حفظ کند؟

زنان احمق در طول تاریخ چنین گمان می کنند که با ناز و عشوه و غمزه می توانند عشق مرد را به خود پاسداری کند. اما زمانی که بواسطه نازهای فروان ، مرد را از خود منزجر کردند ، در می یابند که چه شیوۀ نادرستی برای حفظ محبت بکار بسته اند.

خداوند عشق را در دل مرد می گذارد و مرد ی را عاشق بر زنی می کند و حال این زن است که باید این عشق را که داده الهی از جانب خدا و بواسطه یک مرد است برای خود پاسداری کند پس باید گفت زن در تمام طول زندگی خود یک شغل بیشتر ندارد که آن هم حفظ محبت مرد به خود است و دیگر شغل ها تمامی شغل های کاذبند و به همین دلیل زن در هیچ شغلی احساس آرامش و امنیت نمی کند.

معنای خانه داری

خانه داری به معنای آشپزی و نظافت و رفت و روب نمی باشد بسیاری زنان هستند که چنین می کنند اما آنقدر بر مرد تکبر می کنند و انقدر بر بودن خود در خانه به مرد فخر می کنند که محبت مرد را از دست می دهند هر چند که خانه داری پاک و کدبانویی قابل باشند اما دیگر آن خانه، آرامش را برایشان پدید نمی اورد و اینجاست که اکثر این زنان برای فرار از خانه بسته به شرایط خود شیوه هایی متفاوت را بر می گزینند .

عده ای به بهانه کمک به مخارج و باز منت نهادن به مرد به بیرون می روند، عده ای با بر قراری روابطی زنانه و بر پا نمودن محافلی از این دست از خانه می گریزند و آنگاه است که چنین زنانی در خطر فحشاء و هرزه گی قرار می گیرند.

حفظ محبت مرد تنها شغل ذاتی و بر حق زن است

حفظ محبت مرد تنها شغل ذاتی و بر حق زن است وتنها بواسطۀ این امر است که زن میتواند پاکی و عفت و عصمت خود را حفظ کند . زنی که محبت مرد را از دست می دهد جایگاه امن وجود خود را از دست خواهد داد و حال برای بدست آوردن آرامش و احساس امنیت مجبور است به بیرون از خانه رود تا مرد دیگری را برای محبوب بودن بیابد که این آغاز فحشای زن می باشد.

آنچه باعث می شود زن محبت مرد را از دست دهد تکبر در قبال این محبت است و آنچه که باعث حفظ محبت می شود تواضع زن در قبال عشق مرد می باشد.

زن به میزانی که محبت و عشق مرد را اسبابی برای هوسبازی خود می کند و بدینگونه مرد را بازیچه امیال ناحق خود می سازد عشق مرد را از دست خواهد داد.

آداب عشق الهی در رابطه زن و مرد:

عشق داده الهی از جانب خدا در رابطه یک زن و مرد است و حفظ آن آدابی دارد . آدابی که حرمت و تواضع و قدر شناسی و وظیفه شناسی جزء اصول آن است و هر گاه این اصول رعایت نشود خداوند نیز این موهبت خود را از رابطه بر می دارد. عشق زن به خانه همان عشق زن به مرد است .

زن به میزانی که قدر شناس محبت مرد به خود است به خانۀ آن مرد نیز محبت دارد اما زنی که از مرد خود منزجر است از خانه آن مرد نیز منزجر است و حتی اگر تمامی آداب بیرونی خانه داری را نیز انجام دهد باز هم لحظه ای احساس آرامش در آن خانه نخواهد کرد.

اگر خانه داری همیشه شغلی زنانه بوده است نه مردانه نیز بر اساس همین حقیقت است زیرا این زن است که باید از عشق مرد نسبت به خود و لذا از خانه مرد پاسداری و نگهداری کند نه مرد و این پاسداری عشق و خانه به یک میزان در زن انجام می گیرد . زنی که در امر اول موفق باشد در خانه داری نیز زنی موفق است .

زنی که دل مرد را از دست می دهد خانه مرد را نیز از دست داده است و باید در خیابان بدنبال دل دیگری و لذا خانۀ دیگری برای خود باشد و باز به همین سبب است که در طلاق این زن است که خانه را ترک می کند زیرا خانه هر مردی جایگاه دنیوی دل اوست زنی که از دل مردی می رود باید از خانه مرد هم برود و این قانونی از جانب خداست .

زنی که خانه داری را تماماً آشپزی و رفت و روب و نظافت می داند نگاهی بسیار سطحی به این شغل ذاتی خود کرده است و اینکه چرا در طول تاریخ زنان از خانه داری منزجر شده اند به دلیل حرص و طمع زن در محبوبیت است که زن یک مرد را برای خود کافی ندانست .

همین حرص و طمع زن را به بیرون از خانه کشاند تا مردان دیگری نیز برای خود بیابد اما این عمل زن باعث شد که او مرد خود را از خود منزجر کند و لذا خانه مرد را زندان خود بیابد .

این از حماقت زن بود که گمان می کرد اگر مردان بیشتری را عاشق بر خود کند احساس امنیت و آرامش خود را فزونی داده در حالیکه ظاهراً او بر کمیت افزود اما کیفیت را یعنی عمق و شدت عشق مرد را از دست داد و به همین دلیل روز به روز از خانه بیشتر منزجر شد و خانه داری را حقارت یافت .

زن تنها در عشق مرد به خود است که خود را آرام و آزاد و امن می یابد .

هر چه این عشق کاهش یابد احساس بی قراری و حقارت و اسارت بیشتر برای زن ایجاد می شود. آرامش و امنیت و آزادی برای زن حاصل محبوب بودن در نزد یک مرد است .

اگر دل مرد خانه ازلی زن بوده است پس تنها در این خانه است که زن خود را آرام و امن و آزاد می یابد و اگر زنان امروزه بیش از هر دورانی فریاد آزادی سر داده اند به این سبب است که سالهاست جایگاه ازلی خود را بواسطۀ تکبرات و هوسبازیها و حرص و طمع های خود از دست داده اند و با اینکه زن امروز بیش از هر دورانی در دنیا آزاد است اما این آزادی بیرونی لحظه ای به او قرار و آرامش نداده است زیرا این آزادی یک دروغ ویک فریب است.

زنی که همسر خود را دوست دارد خانه آن مرد را نیز دوست دارد و با کار در خانه تمامی این محبت و معنا کسب شده از همسر خود را به خانه بر می تاباند .

تنها زن است که قدرت پاسداری از این حریم مقدّس را دارد

به هرحال سالهاست که مردان در خانه به اندازه زن کار می کنند اما ذات این کار کاملاً متفاوت از کار زن است زیرا کار مرد در خانه حامل هیچ معنا و محبتی نیست و تنها یکسری اعمال فیزیکی است که در خانه انجام می شود از همان دست که یک کارگر انجام می دهد. به همین دلیل مرد با تمام کاری که در خانه انجام می دهد هیچگاه نمی تواند خانه دار باشد و یا از خانه پاسداری کند زیرا نگاه داری از خانه به معنای حراست و پاسداری از حریم زناشویی است.

حریمی که در آن عشق و حرمت و وفا و تعهد وجود دارد و تنها زن است که قدرت پاسداری از این حریم مقدّس را دارد نه مرد.

این قدرت در ذات زن از جانب خدا نهاده شده است و به همین دلیل زنی که به همسر خود دل نمی دهد تمامی قداست این حریم را در هم می شکند. این قداست نشأت گرفته از قداست عشقی است که بین زن و مرد از جانب خدا نهاده شده است و این زن است که باید از این حریم قدسی پاسداری کند و این تنها وظیفه ای است که از جانب خدا برای زن معین شده است و تنها شغلی است که زن در دنیا دارد و مابقی شغلها ی زن ، مشاغلی بر خلاف ذات وی است و به همین دلیل هیچگاه آرامش را برای زن پدید نمی آورد و عموماً تن و روح را مستهلک و رنجور می سازد.

نتیجه گیری:

اینکه زن امروز اینچنین از خانه داری بیزار شده است که هر رنج و استهلاک و خفت و خواری را در بیرون بر خانه داری تر جیح می دهد، نشانگر این است که زن امروز تا چه حد از ذات خود بیگانه شده است.

منبع:

دائره المعارف عرفانی، جلد اول، استاد علی اکبر خانجانی

هویّت زنانه – زن شناسی

۲ بازديد

هویّت زنانه – زن شناسی

فهرست‌ مطالب‌

هویّت زنانه –زن شناسی.. 1

مقدمه. 1

ابزار محض سکسی.. 1

کاذب بودن ضعیف و ابله بودن زن. 2

احساس حقارت در عادت ماهیانه. 2

قدرت ِ اسرار آمیز جسمانی و روانی زن. 3

 

  مقدمه

نخست بایستی زن را از منظر احساس و ادراک به جایگاه واقعی ِ وجود خودش بازگردانیم تا این کتاب «زن شناسی» از جایگاه خود زن باشد یعنی با حواس و ادراک واقعی زن . و در غیر این صورت زن شناسی ِ مرد خواهد بود که نهایتاً به مرد شناسی ِ زن منجر خواهد شد که در حقیقت نه مرد شناسی خواهد بود و نه زن شناسی بلکه طبق معمول یک فریبکاری بسیار رندانه خواهد شد که بواسطۀ آن هم مرد و هم زن از شناختِ خود غافل و منحرف خواهد شد و هر کس به فریب خود و طرف مقابل دست خواهد زد.

ابزار محض سکسی

همانطور که تقریباً روح حاکم بر تمام افکار و آثاری که تحت عنوان روان شناسی و جامعه شناسی زن در این دوران مطرح بوده است چیزی جز القاء خواسته ها و جهالت های مرد نسبت به زن نبوده است . تا حدّی که این تئوریهای کاذب و این فلسفه های مردانه موجب شده است تا بطور خواسته و نا خواسته و آگاه و نا خود آگاه زن دچار احساس حقارت و بدبختی ذاتی نسبت به خویشتن خویش گردیده و لذا تلاش می کند تا این نقصان عظیم وجودی خود را در مردوار شدن جبران نماید که در جنون تقلید از مرد تا بدان جا رفته است که دیگر نه زن است و نه مرد و بدین ترتیب در حدّ یک ابزار محض سکسی ساقط گردیده است حتی اگر مثلاً یک دانشمند شده باشد که تازه کلّ این به اصطلاح دانش او نیز حداکثر نرخ سکسی او را بالا برده است و نه نرخ علمی اش را .

و اگر یک فیلسوف هم مثلاً شده باشد ، کسی همچون سیمون دوبوار نهایتاً ارائه دهندۀ یک فلسفۀ سکسی و یا سکس ِ فلسفی است و بازیچه ای سکسی در دست فلاسفۀ مردی که در زن با تمام تلاشهایشان هم نتوانستند چیزی بیشتر از سکس بیابند آنهم سکسی بغایت رنجور و منافق .

کاذب بودن ضعیف و ابله بودن زن

زن اساساً و همواره تحت فشارها و القاعات گوناگون مرد است که بطرز جنون آمیزی به این باور ریائی نسبت به خودش می رسد که موجودی ضعیف و ابله می باشد .

کاذب بودن این باور به همین دلیل همواره در نوسان و تردید مستمر است و هرگاه بمیزانی که از مرد فاصله می گیرد و این امکان برایش فراهم می شود که بدور از نظرها و القاعات و فشارهای مرد به احساس و تجربۀ خود از خودش دست بزند به نادرست بودن آن باور پی می برد .

 این مرد می تواند پدر یا برادر و یا همسر باشد و یا احتمالاً ارباب و صاحب کارش. زیرا مرد می داند که بمیزانی که به زن می باوراند که ضعیف و احمق است به همین میزان می تواند به لحاظ اقتصادی و سکسی وی را استثمار نماید و بردۀ خود سازد و یا حتی بردۀ عاطفی ِخودش نماید و یا بردۀ اعتقادیش .

احساس حقارت در عادت ماهیانه

زن به لحاظ ساختار و ویژه گی ِ وجودی خودش در نزد ِ خودش نیز ممکن است که گاهی آنهم بطور گذرا و سطحی نسبت به خودش و ذات زنانگی خودش احساس ِ زجر و حقارت کند و زن بودن را نوعی موجودیت جبری احساس نماید مثلاً در رابطه با عادت ماهیانه و یا مسئلۀ بارداری و زایمان .


ولی همین ویژگیها آنگاه که از منظر مرد در زن پیدا می شود و تفسیر می گردد می تواند این احساس حقارت ذاتی را در زن نسبت به خودش عمیقتر و طولانی مدّت سازد مثلاً آنگاه که شوهر عوارض عادت ماهانه و یا حاملگی را بطریق مستقیم یا غیر مستقیم بصورت حربه ای برعلیه زن استفاده می کند و یا مثلاً مسئلۀ تفاوت جسمانی ِ زن نسبت به مرد در امر انرژی جسمانی زن در کارهای شاقّه .


 قدرت ِ اسرار آمیز جسمانی و روانی زن

 حال آنکه حتّی به لحاظ جسمانی و ظاهری نیز همۀ این ویژگیهای زنانه که بنظر میرسد دلایل ضعف زن باشد اتفاقاً دلایل قوّت های او لااقل در قیاس با مرد می باشد .

مثلاً همین ضعف ظاهراً جسمانی زن در کارهای سنگین وضعیتی کاملاً موقتی و سطحی می باشد زیرا زن دقیقاً به دلیل همین ضعف ظاهریش در طول زمان از کارآیی جسمانی طویل تری نسبت به مرد برخوردار است و درست به همین دلیل مرد عموماً به لحاظ قوای جسمانی نیز خیلی زودتر از زن بازنشسته می شود .

و نیز عادت ماهیانه در زن سوای خواصّ حیرت آورِ جسمانی و روانی اش موجب طول عمر بیشتری در زن نسبت به مرد می شود . و یا مسئلۀ بارداری و زایمان نشانۀ آشکاری از قدرت ِ اسرار آمیز جسمانی و روانی زن در قیاس با مرد می باشد و یا کلاً صبوری و استقامت عمومی زن در سختیهای ِ زندگی همواره نسبت به مرد بسیار بیشتر است .

 فقط زنهائی که بطور مستمر در زیر بار القاعات ِ گوناگون مردی ظالم قرار دارند بتدریج همۀ این قوّت های ویژۀ وجودی خود را کاملاً معکوس می یابند و به همین میزان زیر بار ستمها و بلاهت های مردان می روند .

ولی با همۀ این احوال نیز در بلند مدّت هر زنی در رابطه با هر مرد ستمگری بتدریج برتری خود را هم به لحاظ جسمانی و هم به لحاظ عاطفی و روانی و هم به لحاظ مدریّت و تدبیر نسبت به مردش درک می کند و بتدریج خود را در نیمۀ دوّم زندگی زناشوئی بالا می کشد و دیگر به آسانی زیر بار القاعات ِ دروغین ِ مرد نمی رود .

 و لااقل اینکه زن می بیند که بسیار برتر از آن چیزی است که مرد او را می خواهد مخصوصاً یک مرد ظالم . و نیز اینکه قدرتهای خاصّ خودش را دارد که در مجموع با مرد موازنه می کند . و نیز اینکه در خودش قوّتهای ویژۀ خود را داراست که در این ویژه گی بکلّی از مرد جداست و مستقلّ از او نیز برای خودش معنای خود کفائی از حیات و هستی را دارا می باشد و می تواند بدون اینکه انگلی از وجود مرد باشد هنوز هم وجود داشته باشد .

منبع:

بیشتر و کامل بخوانید در

کتاب فلسفه وجودی زن،اثر استاد علی اکبر خانجانی