دوشنبه ۰۳ دی ۰۳

استاد علی اکبر خانجانی

هرکه خود را شناخت همه چیز راشناخت. امام علی (ع) -------------------- www.khanjany.org

حق ابطال

۴ بازديد

عنوان کتاب : الحاقّه (نظری از فراسوی بود و نبود )

 کندوکاوی در حقوق

حق ابطال

مؤلف : استاد  علی اکبر خانجانی

تاریخ تألیف :1380

تعداد صفحه:150

برای دانلود رایگان کتاب “الحاقّه” کندوکاوی در حقوق کلیک کنید.

دانلود رایگان کتاب صوتی “الحاقه” اثر استاد علی اکبر خانجانی
37- کتاب صوتی (1) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (2) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (3) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (4) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (5) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (6) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (7) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (8) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (9) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (10) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (11) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (12) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (13) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (14) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (15) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (16) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (17) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
37- کتاب صوتی (18) کندوکاوی در حقوق (الحاقه) (حق ابطال)  – ۱۳۸۰
 

فهرست عناوین

1- حق ِ حق

2- حق قدرت

3- حق زن

4-  حق مالکّیت

5- حق قضاوت

6- حق وظیفه

7- حق لذّت

8- حق صحبت

9- حق قتال

10- حق همخوابگی

11- حق کار

12- حق رابطه

13- حق شهرت

14- حق واقعیت

15- حق نیاز

16- حق ریا

17- حق برابری

18- حق آزادی

19- حق درد

20- حق تلویزیون

21- حق تصوّف

22- حق وجود

23- حق دیالکتیک

24- حق شرارت

25- حق زندگی

26- حق من

****

1- حقّ ِ حق

چرا چیزی حق است و چیزی ناحق؟

 حق یعنی چه؟

 یعنی درستی؟

 درستی یعنی چه؟

 یعنی آنچه که باید باشد؟

 پس حق یعنی آنچه که نیست؟

پس حق از نیستی بر می آید و اصلاً خود نیستی است که گاه هستی می یابد و باز نیست می شود؟ پس حق غیر واقعیت است؟

 پس واقعیت ها همواره ناحق هستند؟

 پس آیا حقیقت برخلاف واقعیت است؟

آیا حق ضد هستی است؟

آیا حق آنگاه که هستی یافت بلافاصله غیر حق می شود؟

آیا حق همواره مترادف « بایستی» است و ذاتاً همان «نفی» است؟

 آیا حقیقت همان نفی واقعیات است؟

آیا انسان حق جو همواره ضد واقعیت های جاری است؟

 آیا انسان حق پرست همان نیستی پرست است و نفی کننده؟

ابراهیم، بودا، سقراط، گالیله، علی(ع)، نیوتون،مارکس،نیچه و … اگر اینها حق جویان و اهل حق بوده اند بزرگترین و شاخص ترین ویژه گی آنها نفی کنندگی است.

آیا حق همان حق ابطال است؟ حق باطل ؟

 و نیز همه این حق پرستان بواسطه خیل عظیمی از ناحقان همواره باطل شده اند  پس آن باطل پرستان هم بر حق هستند زیرا نفی کننده اند! پس آیا حق همان حق نفی است، حق نبرد، حق نابودی ، حق تضاد؟

اکثریت مردم همواره حامی حق هستند و می گویند :

 « آنچه که هست وجریان دارد بگذار که باشد».

آنها ممکن است چنین نگویند ولی عملاً چنین می کنند.

 به بیان دیگر آنها هم طالب نفی هستند ولی نفی تدریجی و به اصطلاح تکاملی که بخودی خود در جریان طبیعی زمان بی اراده بشری رخ می دهد.

در واقع این اکثریت بشریت اثبات کننده واقعیت هستند و نفی کننده اراده فردی خویشتن و آن انگشت شمار نفی کننده مطلق و آنی طالب نفی واقعیت و دگرگونی جهان بواسطه اراده عملی خویش هستند.

پس حق پرستان را بایستی اراده پرستان نامید که همواره انگشت شمارند. پس این دو نوع حق مذکور یکی حق اراده است ودیگری حق بی اراده گی: مرد حق و مردم ! مرد حق ضد زمان است ومردم هم زمان پرست : انقلابی وتکاملی .

 ولی مردم هم ذاتاً میل دارند یک مرد حق پیدا شود و به ناگاه زمانه را بشکند وانقلاب کند ولی کاری به زندگی روزمره آنها نداشته باشد.

حق اراده به نفی! این همان حق است که در همه افراد بشری کمابیش حضور دارد عمل میکند وشاید این همان حق حق باشد.

 انسان بی اراده خویش و واقعیت جهان بیرون در نوسان است و این همان جریان انسانیت است که گاه به این سو و گاه به آن سو میل می کند که گاه انقلابی و گاه واقع پرست است، گاه یاغی و گاه تسلیم . و نیز در تسلیمش یاغی است و در یاغیگری خود نیز تسلیم است.

*

واما حق دیگری وجود دارد آنجا وآنگاه و در آن وضعیتی که انسان در اعماق اراده خویش و در تمامیت نفی و اندیشه و احساس و اعصاب خویش نسبت به واقعیت جهان بیرون کاملاً بی نظر و بی تفاوت است و یک شاهد محض است ( و نه یک بی حس و کرخت).

یعنی پاندول انسانیت در وضعیت وسط و راکد و کاملاً متعادل است بین اراده به نفی و اراده به اثبات: بین خود وجهان .

نه هستی گراست و نه بایستی گرا  و البته چنین وضعی بسیار بندرت در انسانی رخ می دهد وچنین وضعی را طبق تعاریف مترادف «نیروانا» در مکتب هندو می توان دانست یا در عرفان اسلامی مترادف با مقام «رضا» و«فنا» خوانده و در فرهنگ قرآنی هم مترادف با مقام شاهد و شهادت دانست. و این حق فراسوی بود ونبود است که فراسوی خیر وشر هم به لحاظ اخلاقی می باشد.

 ما این را «حق واحده» می نامیم و مقام حق ِ حق !….