سه شنبه ۲۲ آبان ۰۳

خودشناسی ،انسان شناسی،جهانشناسی

هرکه خود را شناخت همه چیز راشناخت. امام علی (ع) -------------------- www.khanjany.org

ظلم های بشری(شرک): زر ، زور ، تزویر و زار

۳ بازديد

 

شرک و ظلم عظیم
شرک و ظلم عظیم

مقدمه:

مطالعه این رساله را نه یکبار بلکه چندین بار با تأمل و تعمق و خودشناسی به همه طالبان حقیقت و رستگاری توصیه می کنیم . و توصیه می کنیم که هر یک از مفاد این رساله را تا در نفس خود به روشنی درنیافته اید به بند بعدی نروید . و برای توفیق در این امر بهتر است که چله ای عبادی بهمراه تزکیه نفس و کم خوری و ترجیحاً روزه ترتیب دهید و این رساله را در این چله با تأمل و تکرار و صبر مطالعه نمائید زیرا اکثر معارف این کتاب شهودی هستند و حقایق شهودی با معرفت قلبی درک می شوند و دل بواسطه عبادت و تزکیه نفس است که زنده و هوشیار می شود . که اساس شرک بی معرفتی است .

و سخن آخر اینکه این رساله حاضر جامع و عصاره مجموعه آثار ماست و هر که همین یک کتاب را بدقت دریابد گوئی کل معارف و تجربه و پیام معنوی تمام عمر و کلیه آثار ما را دریافته است انشاءالله !

این کتاب عصاره فتوحات مکیه ، اشارات بوعلی و اسفاراربعه به ساده ترین بیان ممکن است و عصاره قرآن .

بسم اللّه الواحد

1-شرک یک واژه و معنای کاملاً دینی و قرآنی است و لذا ضرورت دارد که از همین جایگاه مورد بررسی قرار گیرد . ولی قصد ما اینست که نشان دهیم که شرک از منظر عقل و معرفت بشری هم امری نادرست و ناحق و منشأ ظلم و تباهی انسان است . بنابراین این پدیده را در آن واحد از منظر معرفت قرآنی و معرفت محض انسانی توأمان مورد بررسی قرار می دهیم تا معلوم شود که معرفت محض انسانی هم ذاتاً به تصدیق و حقانیت معارف الهی می رسد و براستی دین راه عقل است و عقل به دین می رسد .

2- شرک از منظر معارف قرآنی یعنی برای خداوند شریک قرار دادن . و این شریک هر چیزی غیر خدا می تواند باشد ولی اساس این شرک همان نفس بشری است یعنی شراکت بین خود و خدا .

3- اگر قوای طبیعی و یا اقتصادی و علمی و فنی وسیاسی و بشری را شریک اراده و صفات و فعل الهی قرار دهیم خواه ناخواه این قوا را خصوصی و فردی و خودی می کنیم و تحت مالکیت مادی و معنوی و روحی خود قرار می دهیم و سپس این خود و هویت اجتماعی و غریزی و طبیعی و یا علمی و فنی و اقتصادی و سیاسی و امثالهم را شریک خدا می سازیم . پس شرک در معنای نهائی همانا شرک بین خود و خداست .

4- یکی از کهن ترین صور شرک همانا بت پرستی بوده است که نماد و سمبل آشکار شرک است ولی هر کالا و شیء طبیعی هم می تواند یک بت باشد . زیرا بت های کهن هم مظهر جامع فنون و هنرها و زیبائی و زرق و برق و جلال و شوکت بودند و همه توانائیهای بشری در ساختن بت جمع می شد . ولی امروزه کالاهای صنعتی هر یک به مثابه بت هستند که غایت توانائیهای مادی و علمی و هنری بشر در آن آشکار است . امروزه تکنولوژی کارخانه تولید انواع بت هاست و لذا بت اعظم خود تکنولوژی است که خدای بت هاست .

5- ولی این معنا واضح است که آدمی در این بت ها در حقیقت نفس خودش را می پرستد . یعنی تکنولوژی پرستی بشر تجسم نفس پرستی اوست . کسی که اتوموبیل و کامپیوتر و خانه و تزئینات زندگی خود را می پرستد در واقع در همه این بت ها خودش را می پرستد و منیت خود را ستایش می کند . وگرنه آدمی خانه و کارخانه و اتومبیل و کاخ و جواهر و تزئینات دیگران را نمی پرستد ، مال خودش را می پرستد و مال خودش را شریک خدا می سازد .

6- پس واضح است که این همواره «من» است که شریک خدا می شود . منتهی در صورت مالکیت های عینی خود در جهان بیرون .

7- پس واضح است که مالکیت فردی اعم از طبیعی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و علمی و فنی و عاطفی و هنری و حتی عقیدتی و مذهبی قلمرو عملکرد شرکهای بشری می باشد .

8- پس مالکیت ها که تجسم منیت های نفس بشری هستند همانا بت ها می باشند و این مالکیت و منیت است که شریک ملک الهی و هویت پروردگار می شود .

9- در قرآن کریم شرک اساس ظلم و بلکه ظلم عظیم نامیده شده است . و می دانیم که ظلم های بشری در جامعه هم تماماً بواسطه مالکیت ها و اقتدار بیرونی به فعل می آید که بصور گوناگونی عمل می کند که به زبان امروزی عبارتند

از استثمار (ظلم اقتصادی و جسمانی) ، استعمار(ظلم بواسطه عمران و آبادی و فوت و فن و تکنولوژی)، استبداد( ظلم فرهنگی و رفتاری و ارتباطی) ، استحمار( ظلم فکری و اعتقادی و عاطفی) .

که به بیان دیگر این چهار نوع ظلم را می توان بدینگونه خلاصه کرد : زر ، زور ، تزویر و زار.

10- همه این انواع ظلم ها در منطق قرآنی صور استکبار بمعنای کبر و برتری طلبی و سلطه است : سلطه خود بر دیگران ! و این یعنی بجای خدا بر مردم فرمان راندن و شریک اراده خدا در خلق شدن !

11- منطق توجیهی شرک و مشرکان در قرآن کریم بیان شده است و آن اینکه : ما برای تقرب به خداوند است که بت ها را می پرستیم ! این عین منطق تکنولوژی پرستان و علم و هنر پرستان و ثروت پرستان و طبیعت پرستان در عصر ماست و نیز قدرت پرستان !

12- و می دانیم که در طول تاریخ تا به امروز همه ظالمان و مستکبرین و مستبدین و استعمارگران ، ستمگری خود را به حساب خدا و خدمت به خلق توجیه می کنند . توجیه خدمت به خلق جهت رستگاری و رشد و رفاه خلق عین شرک بخداست و خود را مسئول سرنوشت خلق قرار دادن است و خود را وکیل خدا در نزد خلق می دانند در حالیکه خداوند در کتابش حتی پیامبران بزرگ را هم وکیل خود بر خلق نمی خواند : ای رسول بدان که تو وکیل مردم نیستی و من وکیل آنها هستم !

13- پس در می یابیم که شرک اساس ظلم بشر است . پس عدالت که در نقطه مقابل ظلم است حاصل اخلاص و توحید است که حاصل شرک زدائی می باشد . یعنی عدل حاصل توحید است و ظلم هم معلول شرک می باشد .

سخن آخر:

اینکه این رساله حاضر جامع و عصاره مجموعه آثار ماست و هر که همین یک کتاب را بدقت دریابد گوئی کل معارف و تجربه و پیام معنوی تمام عمر و کلیه آثار ما را دریافته است انشاءالله!

این کتاب عصاره فتوحات مکیه ، اشارات بوعلی و اسفاراربعه به ساده ترین بیان ممکن است و عصاره قرآن .

بیشتر بخوانید در

عنوان کتاب :توحید عملی

(پدیده شناسی شرک و روش شناسی توحید)

ایدئولوژی وحدت وجود

Practical Oneness

مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی

تاریخ تألیف : 1389

تعداد صفحه : 154

بررسی شغل خانه داری زن

۲ بازديد

فهرست‌ مطالب‌

بررسی شغل خانه داری زن. 1

دل مرد خانه اصلی زن است.. 1

شغل خانه داری: 2

پاسداری از عشق مرد. 3

احساس امنیت و آرامش زن. 3

اما زن چگونه می تواند خانه واقعی خود را (دل مرد )برای خود حفظ کند؟ 3

معنای خانه داری.. 4

حفظ محبت مرد تنها شغل ذاتی و بر حق زن است.. 4

آداب عشق الهی در رابطه زن و مرد: 5

زن تنها در عشق مرد به خود است که خود را آرام و آزاد و امن می یابد . 6

تنها زن است که قدرت پاسداری از این حریم مقدّس را دارد. 7

نتیجه گیری: 8

منبع: 8

دل مرد خانه اصلی زن است

در قرآن می خوانیم :«….حوا از سینه چپ آدم خروج کرد.»

بنابراین جایگاه اولیه حوا ، سینه آدم است و این به معنای آن است که دل مرد خانه اصلی زن است. هر زنی روزی عاشقی داشته است که سینۀ او منزلگاه زن بوده است اما چگونه زن خانه خود را از دست داده است و چگونه می توانست این خانه را برای خود نگاه دارد؟

شغل خانه داری:

خانه داری اگر شغل ذاتی و اولیه زن در تاریخ بوده است بر خاسته از این حقیقت است که زن شغلی جز حفظ عاشق برای خود ندارد زیرا زن تنها در نگاه عاشق است که خود را احساس می کند و وجود می یابد . به همین دلیل زن هر چه می کند برای این است که مرد را به خود عاشق تر کند و عشق او را برای همیشه نگاه دارد.

زن به میزانی که بتواند عشق مرد را برای خود حفظ کند خواهد توانست از خانۀ آن مرد نیز پاسداری کند و به میزانی که عشق مرد به خودرا از دست بدهد خانه مرد را نیز از دست داده است و این هردو یک مقوله است.

تمامی احساس زن به خانه نشأت گرفته از احساس زن به مرد خویش است که این احساس در محبوب بودن در نزد آن مرد رقم می خورد.

عموماًتمام دختران جوان در آغاز ازدواج که در اشدّ محبوبیت در نزد مرد خود هستند به خانه آن مرد بسیار احساس دارند و با تمام وجود از آن خانه حراست و پاسداری می کنند اما هر چه از عمر ازدواج می گذرد و هر چه زن در نگاه مرد بی اهمیت تر می شود احساس زن نیز به خانه از دست می رودو گویی تمامی دیوارهای خانه او را از خانه می رانند که این درست همان وضعیتی است که زن در دل مرد دارد.

پاسداری از عشق مرد

بنابر این خانه داری واقعی هر زنی، پاسداری از عشق مرد به خود است. همیشه خانه داری را هنری دانسته اند برای زن که این هنر همان اعمالی است که زن انجام می دهد تا محبت مرد را به خود حفظ کند زنی که چنین هنری نداشته باشد به میزانی که محبت مرد را به خود از دست می دهد خانه مرد را نیز بعنوان جایگاه آرامش و امنیت از دست خواهد داد. خانه هر مردی برای محبوب جایگاه دنیوی دل مرد برای زن است.

احساس امنیت و آرامش زن

تمامی احساس وجود در یک زن که همان احساس امنیت و آرامش زن است حاصل محبوبیت زن در دل یک مرد است و هر چه این محبوبیت کاسته شود آرامش زن نیز از میان می رود و به همین میزان آرامش و امنیت زن نیز در خانه از میان خواهد رفت

 

اما زن چگونه می تواند خانه واقعی خود را (دل مرد )برای خود حفظ کند؟

زنان احمق در طول تاریخ چنین گمان می کنند که با ناز و عشوه و غمزه می توانند عشق مرد را به خود پاسداری کند. اما زمانی که بواسطه نازهای فروان ، مرد را از خود منزجر کردند ، در می یابند که چه شیوۀ نادرستی برای حفظ محبت بکار بسته اند.

خداوند عشق را در دل مرد می گذارد و مرد ی را عاشق بر زنی می کند و حال این زن است که باید این عشق را که داده الهی از جانب خدا و بواسطه یک مرد است برای خود پاسداری کند پس باید گفت زن در تمام طول زندگی خود یک شغل بیشتر ندارد که آن هم حفظ محبت مرد به خود است و دیگر شغل ها تمامی شغل های کاذبند و به همین دلیل زن در هیچ شغلی احساس آرامش و امنیت نمی کند.

معنای خانه داری

خانه داری به معنای آشپزی و نظافت و رفت و روب نمی باشد بسیاری زنان هستند که چنین می کنند اما آنقدر بر مرد تکبر می کنند و انقدر بر بودن خود در خانه به مرد فخر می کنند که محبت مرد را از دست می دهند هر چند که خانه داری پاک و کدبانویی قابل باشند اما دیگر آن خانه، آرامش را برایشان پدید نمی اورد و اینجاست که اکثر این زنان برای فرار از خانه بسته به شرایط خود شیوه هایی متفاوت را بر می گزینند .

عده ای به بهانه کمک به مخارج و باز منت نهادن به مرد به بیرون می روند، عده ای با بر قراری روابطی زنانه و بر پا نمودن محافلی از این دست از خانه می گریزند و آنگاه است که چنین زنانی در خطر فحشاء و هرزه گی قرار می گیرند.

حفظ محبت مرد تنها شغل ذاتی و بر حق زن است

حفظ محبت مرد تنها شغل ذاتی و بر حق زن است وتنها بواسطۀ این امر است که زن میتواند پاکی و عفت و عصمت خود را حفظ کند . زنی که محبت مرد را از دست می دهد جایگاه امن وجود خود را از دست خواهد داد و حال برای بدست آوردن آرامش و احساس امنیت مجبور است به بیرون از خانه رود تا مرد دیگری را برای محبوب بودن بیابد که این آغاز فحشای زن می باشد.

آنچه باعث می شود زن محبت مرد را از دست دهد تکبر در قبال این محبت است و آنچه که باعث حفظ محبت می شود تواضع زن در قبال عشق مرد می باشد.

زن به میزانی که محبت و عشق مرد را اسبابی برای هوسبازی خود می کند و بدینگونه مرد را بازیچه امیال ناحق خود می سازد عشق مرد را از دست خواهد داد.

آداب عشق الهی در رابطه زن و مرد:

عشق داده الهی از جانب خدا در رابطه یک زن و مرد است و حفظ آن آدابی دارد . آدابی که حرمت و تواضع و قدر شناسی و وظیفه شناسی جزء اصول آن است و هر گاه این اصول رعایت نشود خداوند نیز این موهبت خود را از رابطه بر می دارد. عشق زن به خانه همان عشق زن به مرد است .

زن به میزانی که قدر شناس محبت مرد به خود است به خانۀ آن مرد نیز محبت دارد اما زنی که از مرد خود منزجر است از خانه آن مرد نیز منزجر است و حتی اگر تمامی آداب بیرونی خانه داری را نیز انجام دهد باز هم لحظه ای احساس آرامش در آن خانه نخواهد کرد.

اگر خانه داری همیشه شغلی زنانه بوده است نه مردانه نیز بر اساس همین حقیقت است زیرا این زن است که باید از عشق مرد نسبت به خود و لذا از خانه مرد پاسداری و نگهداری کند نه مرد و این پاسداری عشق و خانه به یک میزان در زن انجام می گیرد . زنی که در امر اول موفق باشد در خانه داری نیز زنی موفق است .

زنی که دل مرد را از دست می دهد خانه مرد را نیز از دست داده است و باید در خیابان بدنبال دل دیگری و لذا خانۀ دیگری برای خود باشد و باز به همین سبب است که در طلاق این زن است که خانه را ترک می کند زیرا خانه هر مردی جایگاه دنیوی دل اوست زنی که از دل مردی می رود باید از خانه مرد هم برود و این قانونی از جانب خداست .

زنی که خانه داری را تماماً آشپزی و رفت و روب و نظافت می داند نگاهی بسیار سطحی به این شغل ذاتی خود کرده است و اینکه چرا در طول تاریخ زنان از خانه داری منزجر شده اند به دلیل حرص و طمع زن در محبوبیت است که زن یک مرد را برای خود کافی ندانست .

همین حرص و طمع زن را به بیرون از خانه کشاند تا مردان دیگری نیز برای خود بیابد اما این عمل زن باعث شد که او مرد خود را از خود منزجر کند و لذا خانه مرد را زندان خود بیابد .

این از حماقت زن بود که گمان می کرد اگر مردان بیشتری را عاشق بر خود کند احساس امنیت و آرامش خود را فزونی داده در حالیکه ظاهراً او بر کمیت افزود اما کیفیت را یعنی عمق و شدت عشق مرد را از دست داد و به همین دلیل روز به روز از خانه بیشتر منزجر شد و خانه داری را حقارت یافت .

زن تنها در عشق مرد به خود است که خود را آرام و آزاد و امن می یابد .

هر چه این عشق کاهش یابد احساس بی قراری و حقارت و اسارت بیشتر برای زن ایجاد می شود. آرامش و امنیت و آزادی برای زن حاصل محبوب بودن در نزد یک مرد است .

اگر دل مرد خانه ازلی زن بوده است پس تنها در این خانه است که زن خود را آرام و امن و آزاد می یابد و اگر زنان امروزه بیش از هر دورانی فریاد آزادی سر داده اند به این سبب است که سالهاست جایگاه ازلی خود را بواسطۀ تکبرات و هوسبازیها و حرص و طمع های خود از دست داده اند و با اینکه زن امروز بیش از هر دورانی در دنیا آزاد است اما این آزادی بیرونی لحظه ای به او قرار و آرامش نداده است زیرا این آزادی یک دروغ ویک فریب است.

زنی که همسر خود را دوست دارد خانه آن مرد را نیز دوست دارد و با کار در خانه تمامی این محبت و معنا کسب شده از همسر خود را به خانه بر می تاباند .

تنها زن است که قدرت پاسداری از این حریم مقدّس را دارد

به هرحال سالهاست که مردان در خانه به اندازه زن کار می کنند اما ذات این کار کاملاً متفاوت از کار زن است زیرا کار مرد در خانه حامل هیچ معنا و محبتی نیست و تنها یکسری اعمال فیزیکی است که در خانه انجام می شود از همان دست که یک کارگر انجام می دهد. به همین دلیل مرد با تمام کاری که در خانه انجام می دهد هیچگاه نمی تواند خانه دار باشد و یا از خانه پاسداری کند زیرا نگاه داری از خانه به معنای حراست و پاسداری از حریم زناشویی است.

حریمی که در آن عشق و حرمت و وفا و تعهد وجود دارد و تنها زن است که قدرت پاسداری از این حریم مقدّس را دارد نه مرد.

این قدرت در ذات زن از جانب خدا نهاده شده است و به همین دلیل زنی که به همسر خود دل نمی دهد تمامی قداست این حریم را در هم می شکند. این قداست نشأت گرفته از قداست عشقی است که بین زن و مرد از جانب خدا نهاده شده است و این زن است که باید از این حریم قدسی پاسداری کند و این تنها وظیفه ای است که از جانب خدا برای زن معین شده است و تنها شغلی است که زن در دنیا دارد و مابقی شغلها ی زن ، مشاغلی بر خلاف ذات وی است و به همین دلیل هیچگاه آرامش را برای زن پدید نمی آورد و عموماً تن و روح را مستهلک و رنجور می سازد.

نتیجه گیری:

اینکه زن امروز اینچنین از خانه داری بیزار شده است که هر رنج و استهلاک و خفت و خواری را در بیرون بر خانه داری تر جیح می دهد، نشانگر این است که زن امروز تا چه حد از ذات خود بیگانه شده است.

منبع:

دائره المعارف عرفانی، جلد اول، استاد علی اکبر خانجانی